پشت جایگاه شاکیان ایستاده بودند و رابرت هم کنارشان ایستاده بود محمود پنج سالش بود. پدرش چهل و پنج ساله و مادرش چهل سال داشت چهل سال داشت ولی همچنان آن زیبایی چندین سال جوانی را با خود به همراه داشت. البته نه خودش را بلکه بازتابش را. گذر زمان و مشکلات عصبی و مشکلات زندگی او را پیر تر از جوانی کرده بو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

« سلام شیرینی منالان که دارم این نامه را برایت می‌نویسم، از ته دل خوشحال و البته دلتنگم. امروز قبل از اینکه برسم به محل قرارمان، مضطرب بودم نه، فکر کنم بیشتر هیجان‌زده بودم. به آسمان نگاه کردم. ابری و خاکستری بود، آب و هوای موردعلاقه‌ام. تندتر قدم برداشتم.تو نشسته بودی، در انتظار من. لحظاتی نگاهت کر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

تهیه شده در گروه تحقیقاتی شادی جدیدوقتی نمی‌دونید باید چیکار کنید، این کار رو امتحان کنید.به نتیجه‌ی نهایی فکر نکنید.در عوض، فقط به قدم بعدی فکر کنید و ببینید برداشتن این قدم چه حسی به شما می‌ده.وقتی که این حس خوب رو پیدا کردید، می‌فهمید که مسیر درست رو پیدا کردید.گاهی وقتا، تمرکز روی نتیجه‌ی تصمیم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

يك روز صبح كه چشم‌هايم را باز كردم، فهميدم كه يك چيزى سرجايش نيست. اما شستم دقيق خبردار نشد. تا وقتى كه اولين گازِ صبحگاهى را به لقمهء نانِ صبحانه‌ام زدم. مفصل فكى سمت چپم از همان روى پوستِ صورت تا آخرين سلول‌هاى مغز استخوانش تير کشید و من باخبر شدم كه دوباره فكم ملتهب شده. اين اتفاق، هرازچندگاهى بر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هدر دادن عمر، تلف کردن وقت، مرور سال‌های گذشته و افسوس کارهای نکرده، تقریبا همه‌ این احساسات را تجربه کرده‌ایم. حتی آدم‌های موفق و فعال هم این احساسات را تجربه می‌کنند. اما چرا؟ما اغلب فکر می‌کنیم مسئله درباره‌ی کاری نکردن است. اما اینطور نیست، مسئله درمورد ندیدن‌ها و فراموش کردن هاست.بیشتر اوقات ما ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هشتم شهریورِ 1402 بود که اولین پستم رو منتشر کردم. اصلا ایده‌ای نداشتم که این نوشته هام به کجا قراره برسه، اما در هر صورت ادامه دادم و الان اینجام. (کنار نویسنده‌های خوب و با محبتی چون شما)نوشتن توی ویرگول چیزهای زیادی بهم داد، چیزی که شاید بیشتر از همه دیده شد جایزه‌ی مسابقه است. اما چیزی که ارزشمن ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

الآن ساعت نه صبح است و آسمان، آسمان زمستانی محبوب من. من ولی به‌جای لذت بردن، مثل گربه‌اى كه موتور گرم ماشينِ كنجِ خيابان را پيدا کرده باشد، خودم را چسبانده‌ام به شوفاژِ خانه و منتظر نشسته‌ام تا راننده زنگ بزند و اين خبر نحس را بدهد كه رسيده است. ولی تا آن‌ موقع، همان‌طور چسبيده به شوفاژ، دعا می‌خوا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اين عكس را جناب "فهيم عطار" چند روز پيش در كانال عكاسی‌اش گذاشته بود. كنار هزاران عكس ديگری كه خودش با دستان خودش گرفته است. درحالی كه داشتم از تماشای تك‌تك آن‌ها لذت می‌بردم، تا به اين تصوير رسيدم احساس كردم كه چيزی در درونم جرقه زد. منظورم از جرقه، يك چيزِ زندگی‌بخش مثل آن شعله‌های نورانیِ توی آسم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

قرار شد در نظر بگیریم که در آپارتمانمون باید هشت ماه زندانی باشیم. هیچ چیزی نمیتونیم بخریم. باید با تمام چیزهایی که در خانه داریم سر کنیم. آب وگاز و برق هم قطع نمی‌شود. برنامتون چیست؟ درباره‌ش بنویسید.همین دیشب داشتم درباره‌ی انزواطلبی این‌روزهایم با دوستی صحبت می‌کردم. درواقع او شروع کرد از خودش گف ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

پسرم هفت ساله شه ، جند وقتی هست که بیشتر بهش کار میدم ، اینو بردار اونو بزار ، اتاق تو مرتب کن لباساتو تاکن و ، ، ، ی توپ پارچه ای داره و چند روز پیش داشت باهاش فوتبال بازی می کرد ، توپ خورد به یک لیوان و لیوان افتاد و خورد شد و تمام تیکه شیشه ها پر شد روی زمین آشپزخونه ، صداش کردم ، جارو دستی رو دا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید