اولین سریال ترکی عمرم رو دارم می بینم اسم فیلم اتاق قرمز.. که داستان های یک روانشناس با مراجعه کننده هاش و آسیب های روانی که مراجعه کننده هاش تو یه دوران کودکی خوردن و شده طرحواره و ترومای بزرگسالیشون رو بررسی میکنه..البته راه حل حرفه ای نمیده برای مشکلات ها بیشتر شنونده اس اما برای من والد و معلم ...
از عصری به طور ناگهانی اشتهام باز شده کلی میوه خوردم الان یه لیوان بزرگ شیر سرد چنتا بادوم تازه و... سیر نمیشم 😂 شاید بخاطر اینکه عصری رفتم قبرستون. من گاهی عصبی بشم زیاد غذا می خورم . ...
بچه که بودم یکی از دخترای فامیل پیله کرد بیا گوشت رو سوراخ کنم فکر کن با پشت سوزن خیاطی افتاد به جونم 😑 به پودر سیاه هم کشید روش گفت باعث میشه درد نگیره بعدترها بهم گفت اون پودر سیاهه زغال بوده! خودمم هنوز ربطش نفهمیدم 😏 با اینکه می ترسیدم اما ساکت نشستم اونم سوراخ کرد همچین مظلومی بودم من 😌 گوشواره ...
بوی ماهی تازه شور شده، آشپزخانه را پر می کند. هوای جنگل های خنک شمال به سرم می زند. با چاقوی کوچک دسته چوبی، دنبال ساده ترین مسیر برای جدا کردن سر ِماهی بیچاره هستم. بعدش نوبت به باله های ظریف و زیبایش می رسد. و دست آخر صدای تیک تیک پاک کردن پولک های ریز و شفافش. هر بار، هر کلکی که به ذهنم می رسد پی ...
کف پاهام حالات داغی داره آزمایش فقط برای کم خونی زده شب ها پاهامو می ذارم زیر باد کولر بعد طرف میگه حجامت کن خوب میشه 😐 اخه حجامت اول برای خانم ها معمولا توصیه نمیشه من همینجوری کم خونم باید به صد التماس کنم تورو خدا یه نمه خون به من بدین بعد بیام حجامت! بعد خود حجامت فصل و زمان خاصی داره یلخی طور ن ...
چیزی که من توی این دنیا از همه چیزی غمگینتر دیدم، این بوده که آدما همیشه دنبال یه جایی بودن که احساسات منفیشون رو تخلیه کنن. پدری که از یه روز شلوغ کاری برمیگرده به خونه، به سر خانومش داد میزنه که غذات چرا نمک نداره! با اینکه 10 سانت از نمکدون فاصله داره! صدای توپ بازی بچهاش که از صدای بال زدن ی ...
خونم از گرما به جوش آمده بود! کره ها را تند تند از توی کیسه نایلونی فروشگاه بیرون کشیدم. شل و وارفته شده بودند. درِ فریزر یخچال را باز کردم و دنبال جای مناسبی بودم که بوی سبزی و گوشت نگیرند! بخار خنکش که به صورتم خورد، یکهو هوس کردم خودم هم بروم توی فریزر! جا نمی شدم! برای کره ها یک جای مناسب پیدا ک ...
دیشب از یک مردی که هلوهایش را در جعبه ماشین پیکانش گذاشته بود و آنها را می فروخت دو کیلو هلو خریدم و چون ادعا می کرد هلوها از باغ خودش است و یکی از یکی بهتر هستند، کاملا اعتماد کردم و اجازه دادم خودش آنها را برایم جدا کند. به خانه که رسیدیم فهمیدم بجای دو کیلو هلو، یک کیلو و نیم آشغال خریده ام و نی ...
شیرینی این روزها حلواست که تا توی ماشین می نشیند به پخش اشاره می کند و می خواهد موزیک بشنود و اگر موزیک را دوست داشته باشد ناگهان دست کوچکش را می آورد و دست راننده را از یک طرف و دست کسی که او را بغل کرده است را از طرف دیگر می گیرد و شروع می کند به رقصیدن و اگر با موزیک حال نکند به راحتی فلاش را از ...
نظر من را بخواهید تولستوی نابغه ادبیات است نه تاباکوف و از این نظر با دیوید لاچ مخالف هستم.اما، ناباکوف هم دستی بر آتش ادبیات دارد بالاخره و آنقدر خوب می نویسد که الان قسمتی از من در حال زندگی در المان 1927 است که رنگ تاکسی هایش سبز تیره است با حاشیه شطرنجی سیاه و سفید خیلی سال پیش یک کتاب از ناباک ...