همسر و پسر خوابیدن... و تازه من برای خودم وقت دارم که تو سکوت شب بشینم کاری که دوست دارم رو با خیال راحت انجام بدم بین فیلم دیدن و نوشتن مونده بودم...که فکر کردم نوشتن برام لذت بخش تره + خونه تمیزه سید لباس های کثیف خالیه و صبحانه ی پسر آماده اس...املت شام خیلی خوشمزه شد ..با پسر بازی کردم ، برای ...
امشب قلب از خواب قصد دارم آخرین تیر را در قلبم فرو کنم و آقای ح را از اینستاگرام آنفالو و ریمو کنم. کار بسیار سختی برای من است، بسیار بسیار سخت. دقیقا شبیه این است که خودم را در معرض تیر تیزی قرار بدهم و خودخواسته بگویم بله عزیزم بفرما در قلبم فرو برو! این کار را راستش از این جهت میکنم که دیروز فاط ...
قرار بود سحر حرکت کنیم به سمت مرز شلمچه، برنامه عوض شد عصر قراره بریم ماهم گفتیم تاوقت داریم یه بار دیگه بریم حرم.. بین راه از هم جدا شدیم هرکی یه سمت رفت منو طاهره باهم بودیم :) طاهره میگفت بریم حرم امام حسین من گفتم من دوس دارم بریم حرم علی اکبر.. طاهره گفت خب من می برمت حرم علی اکبر (همون جا بمون ...
سه روزه طپش قلب غیرعادی دارم. رییسم تو ساعات غیرکاری بهم زنگ میزنه، وویس میفرسته یا پیام میده و چون آدم هولی هم هست حس بدی بهم میده. نیاز دارم ساعت کاریم که تموم میشه با کار در ارتباط نباشم که روانم استراحت کنه. اما این آدم حتی برای کار غیرضروری هم اون ساعت مزاحمم میشه. جواب. نمیدم بهش برمیخوره و دع ...
میدونی تقریبا مصمم بودم به رفتن جزیره همراه همسر ولی کل حال خوبم با همسر یک هفته ام طول نمی کشه ...بعد مثل یه گل که بهش آب نرسه پژمرده میشم...و احساس می کنم هیچی جواب گو نیست....هیچی...یه خلا بزرگ خیلی بزرگ تو وجودم حس میکنم...احساس عادی شدن همه چی دارم! از یه جا به بعد احساس میکنم همه چی فیلمه...ح ...
دیگه گمونم باید چند سالی منتظر بمونم همه رفتنیا برن، بعد من و ماهایی که موندیم از بین خودمون انتخابمون رو بکنیم. ...
امسب سرده من سرماخوردم اما واقعا نمیخوام خورده باشم واقعا نمیخوام وسط سرماخوردگی تابستونی حال بدمو تحمل کنم وقتی بخار گرم زمستانی از بینی میاد بیرون اما تابستانه هنوز. شاید برای این نیست اما حس میکنم بدنم یه زده و مثل یه چوب تکونش میدم و هر لحظه ران سمت راستم در شرف گرفتگی هست هرچند گردنم از گرفتگی ...
قرصای خواب پنج روز آینده رو گم کرده بودم، برای همین رفتم تا دکتر برام دارو بنویسه. توی مطب داشتم کیفمو میگشتم که اون قرص رو پیدا کردم! دلم ولی برای دکتر تنگ شده بود آخه اون شبیهترین توعه که حرفامم گوش میکنه... از مطب که زدم بیرون دم اولین سطل زباله واستادم و تمام قرصایی که از درمانهای قبل مونده بو ...
ما آدمها، گاهی شبیه پرندهای هستیم که نه یادش مانده پرواز چطور بود، نه باورش میشود که هنوز بال دارد. گاهی شبیه چای سردشدهای که کسی دیگر نمیخواهدش، اما خودش هنوز طعم محبت را در جان دارد. آدمیزاد، موجود عجیبیست — همزمان هم در جستوجوی نوازش است و هم از نزدیکترین دستها میترسد. کودکی را در آغو ...
خاکستری عزیزم، حتما از عنوان متوجه شدی که این هم یکی دیگر از پست هایی نالان من است. قبلا هم به این موضوع که دنیا اصلا عادلانه نیست دقت کرده بودم ولی حالا بیشتر بهش فکر می کنم. به اینکه بعضی ها واقعا چه privilege و امتیازی داشته اند که در حاهای خوب بدنیا آمده اند؟ چرا یکی در خانواده پولدار و یکی در خ ...