امروز با این که دیر از خواب بیدار شدم ولی دوستش دارم. صبح هر کاری میکردم نمیتونستم بلند شم. کامل گیج بودم و این حور شد که دیر بیدار شدم. اولش هم کمی نگران و هراسیده بودم که اوه برنامه این هفته سنگینه و نمیرسی! اما پنجاه درصد اجرا شدن بهتره یا صفر؟ بدیهیه! در نهایت دویدم و دویدم و گویا رسیدم. حس خوب ...
قسمت سوم: دیوارها و رازها بعد از آن عصر بارانی، همهچیز برای گندم رنگ دیگری پیدا کرده بود. انگار کوچه، دیوارها و حتی صدای باران هم به راز او و آرمان آگاه بودند. هر بار که از کنار پنجره میگذشت، قلبش بیاختیار تندتر میزد. بوسهی کوتاه و لرزان هنوز روی گونهاش نفس میکشید، مثل ردّی که هیچ بارانی نتوا ...
قسمت دوم: اولین جرقه روزها یکی پس از دیگری میگذشتند، اما برای گندم هر روز معنای تازهای پیدا میکرد. صبحها وقتی از پنجره رو به حیاطشان به بیرون نگاه میکرد، چشمهایش بیاختیار دنبال آرمان میگشت؛ گاهی میان برگهای خیس درختی که حیاط همسایه را پوشانده بود، سایهای از او را میدید و همان کافی بود تا ...
بنام رب کریم اولین چیزی که با کیبورد جدید تایپ کردم چهارتا خ بود : خخخخ ، بجهت اطمینان از اینکه این کیبورد کار می کند. کیبورد نوم مبارک ! هدیه بود و خیلی چسبید.. چون هدیه دهنده از لابلای حرفهام فهمیده بود که کیبورد لازم دارم.. و حالا این منم، با انگشتانی روی کیبورد که منتظر است تا حجم حرفهای ناگفته ...
من باچه حالی و چه افکاری خوابیدم بعدخواب دیدم جنگ شده همه ی آدما یه گوشع نشستن وگریه می کردن و عمیقا ناراحت بودن... ناراحت از یه ترور بد.. قبل از اذونی چه خوابی بودا.. باز خداروشکر من مثل مامان نیستم که گاهی نصف خواب هایش راست میشه. ...
شنیدید میگن هر کاری یه زمانی داره! وقتی از اون زمانش که بگذره دیگه انجام دادنش یا غیر ممکن میشه یا خیلی سخت! چقدر بچه بودیم و این حرفارو پدر و مادرهامون بهمون میزدند و ما بی هیچ توجهی میگذشتیم ازش! حالا مدتهاست که معنی این حرفارو با گوشت و خونم حس میکنم! زملنی که میخوام و شدن خیلی سخت شده! زمانی که ...
مسخره ست که با ۳۲ سال سن دلم مهمونی هالوینی میخواست ولی هیچ جایی دعوت نشدم چون دوستای انقد پولداری ندارم که دغدغه شون هالوین باشه و خودمم اونقد پول ندارم که مهمونی اینجوری بگیرم بنابراین باید بشینم یه فیلم تخمی راجع ب هالوین ببینم و ب آرزوهای نرسیده و عقده های تو دلم فکر کنم !! ...
مامان سارا صبح امروز قیمت سیب زمینی را از آقای دستفروش می پرسد و می شنود: - کیلویی بیست و هشت هزار تومن مامان سارا تصمبم می گیرد،عصر با دخترش برگردد و سیب زمینی بخرد.عصر برمی گردد و همان سوال صبح را از همان دستفروش،می پرسد و می شنود: - سی و پنج هزار تومن مامان سارا می پرسد: - مگه چه اتفاقی از صبح تا ...
چند شبه دارم یه آدمی رو خواب میبینم که اینجا در موردش نوشتم! وقتی بیدار میشم حس بدی دارم. حس بدی دارم از اینکه بیدار شدم! من توی خواب حالم خیلی بهتره پس اصلا چرا باید بیدار بشم؟! وقتی بیدار میشم میبینم لپتاپ و گوشی و همه چی روشن و یهو بیهوش شدم و خوابم برده! یاد اون دوستم میوفتم که میگفت ببخشید از ...
امروز دوباره بحث کوچکی با خواهرم پیش اومد و من دیگه این جور بودم کههه نمیخوام توی این اتاق بمونم. البته چیزی بینمون رد و بدل نشد و قهر پیش نیومد. سکوت کردم رفتم پیش مادر و پدر گفتم: اون اتاق رو میخوام. و اونا هم اینجور بودن که خب حالا بعدا ( هیچ وقت) منم دیدم ای بابا اون سوسن آروم جدی جدی به درد ا ...