یک دستم به گوشی و دست دیگم مدام بین دهنم و پلاستیک مغز تخمه جابجا میشه امروز قبل از غروب سوار خط شدم و رفتم بازار دمِ افطار بوی آش تو فضا پیچیده بود و بد جور هوس آش کردم،خونه که رفتم حتما به مامان میگم درست کنه این چند روز باقیمونده، به تر و تمیز کردن خونه و خرید وسایل هفت سین گذشت ، ولی شیفت های ما ...
خب... سلام! در یک حرکت خیرخواهانه تصمیم گرفتم اطلاعاتی که از تراپیهایی که رفتم اینجا به اشتراک بذارم. پس! این تراپیهای مجانی حرفای قلمبه سلمبه خودم نیست. منبع همشون دکتراهای روانشناسی داشتن و راستش خیلی هم کارشون خوب بوده! پس بریم اولیش. اینو راستش از یه توییت برداشتم ولی خب دیدم راست میگه! سوال ه ...
سلام! از روزی که من با پدیدهای به اسم وبلاگ آشنا شدم، میشه گفت همیشه و همه حال یه وبلاگ داشتم حالا چه بلاگفا چه بیان چه میهن بلاگ و... وبلاگ نویسی تبدیل به بخشی از زندگی من شده و با نوشتن آروم میشم. به قول یکی از دوستام که همیشه میگه انگار نوشتن آخرین و امن ترین سنگر توعه! نه اینکه از بلاگفا بدم بی ...
خودت رو پیش هرکس و ناکس خراب نکن وقتی که آقا هست حرفتو در میون بذار تنها با بچههای حضرت زهرا 🩷💚🩷 بسمالله ، بسمالله بیا در ِ خونه ی آلُالله💙💙💙 🥲 🌱🌱🌱 🌱🌱 🌱 . ...
امروز رفتیم مدرسه و هیچ کس نیومدهبود، هیچ کس. مدیر خل وضعمون گفت تا ساعت سه باید بمونید. فکر کنید تا ساعت سه. خدایا از شانس من دفتر طراحیم رو برده بودم و این طرحها رو کشیدم https://uploadkon.ir/uploads/b86b17_2520250317-155104.jpg یکی از همکارا هم دفتر طراحیش باهاش بود برای اونم یک کلاغ کشیدم. ...
سالی که داره تموم میشه و به هرحال جز عمرمون حساب میشه چه خوب چه بد.ته مونده های لحظات و ساعات پایانی سال هست و من هنوز خیلی از کارهای خونه تکونی رو انجام ندادم دیروز وقتی فهمیدم با توجه به مشغله همسر آبی از ایشون گرم نمیشه دختر ارشد که از همه خانومای خونه قلد بلندتر هست پرده ها رو با اون دستان ظریف ...
سال 1402 و 1403، سال سبک شدن بود. سبک شدم. تا وقتی وزنههای قدیمی رو نذاری زمین متوجه نمیشی. میدونی یک وزنه سالها دستم بود. دستم بی حس شده بود و همهی این سالها با یک دست ادامه داده بودم. گذاشتم زمین و شکر که موقعیتش پیش اومد و گذاشتمش زمین. آسون نبود به قیمت مچاله شدنم تموم شد ولی راضیم. فکر میکن ...
*توجه: این متن حاوی مقدار زیادی غر زدن است* خاکستری عزیزم، اولا اینکه ببخشید که اول این نامه از ادبیات تند استفاده کردم، چون این در شان من نیست برای چیزی که خودم انتخابش کردم اینقدر اعتراض کنم. بعد از کنکور برنامه من این بود که دیگه توی هیچ تعطیلاتی درس نخوانم و به معنای واقعی استراحت و تفریح کنم و ...
عصر خیلی خسته بودم و خوابم گرفت. ساعت یازده بیدار شدم و الان دارم از دلتنگی شرحه شرحه میشم. اگر از تلگرام لوگ اوت نکردهبودم حتماً پیام میدادم که دلم برات تنگ شده. یک کار بیهوده و عذاب آور خداروشکر از تلگرام زدم بیرون. اما راستش دلم براش تنگ شده، برای حرف زدن باهاش و غر زدن. نبودن همیشه همین طور بو ...
یک خانمی آمده بود پیش این رییس اشغالگر تا از چند تا از همکارها شکایت کند که نه تنها کارش را انجام نداده بودند بلکه چای هم نوش جان کرده بودند. اشغالگر دیوانه شد و تلفن را برداشت و به آن همکاران بدبخت لشدید توپید و دستور لاک و مهر کردن آبدارخانه را داد و وعده انتقام سخت هم داد البته. بعد از اینکه اب ه ...