یک هفته تا دانشگاه. کش میاد. از جواب دادن به سوالات مردم راجع بهش خسته شدم ولی دختر مودب goody two shoes درونم نمی ذاره بهشون اینو بگم. اوضاع خیلی بهتر از چیزیه که ده بهمن پارسال فکر می کردم باشه. فکر کنم ده بهمن پارسال زیادی غرق تست و درس بودم که اصلا بتونم فکر کنم که سال بعد اینموقع کجام. ده بهمن ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

حدود بیست روز تا کنکور ارشد مانده و من خسته‌تر از قبلم، خسته‌تر از همیشه. بیستم ماه قبل امتحانات ترم‌مان تمام شد و از شنبه‌ی بعد ترم جدیدمان -ترم هفت و ترم آخر من- آغاز می‌شود. دی‌ماه درگیر امتحانات ترم بودم و قبل‌ترش هم درگیر کلاس‌های ترم و امتحانات میان‌ترم، این‌ها یعنی خیلی فرصت برای کنکور خواندن ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اومدم بنویسم افکارم منظم بشه، سیاوش ق م ی ش ی هم داره پس زمینه میخونه. آلبوم قصه ی ام یر، که جز محبوب ترین هامه. پنجشنبه غروب حسابی خسته بودم و پیپری که داشتم روش کار میکردم یه جاش گیر کرده بود. کمی امیدوار بودم جمعه قراره پژمان بیاد، بعد که گفت نمیاد، من از فرط غصه ی نیومدنش و اینکه کارم چرا جواب ن ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سه‌شنبه ۲۵ دی (روز پدر) تعطیل بود. دوست داشتم از این تعطیلی استفاده کنم و برم تبریز. بچه‌ها تا آخر دی امتحان داشتن و کلاس‌ها هم قرار بود از بهمن شروع بشه. معلما هم هفته‌ای دو سه روز مراقبت داشتن. فردای روز پدر که چهارشنبه باشه هم چون روز سوم اعتکاف بود گفته بودن امتحان نگیرین. چهارشنبه نه امتحان داش ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

  چقدر از روزهای سرد و خاکستری زمستان و مخصوصاً این تهران دود گرفته بیزار و متنفرم . این روزها به هرکه بر می خوری می بینی سرفه می کند ... بعید است آدم در چنین محیط و فضای آلوده به انواع ویروس های در چرخش اندکی بتواند سالم بماند ... خیلی سخت است. این حس چند برابر هم شده وقتی که چند روزی هست که آنفولا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هرکی اینجا را می خواند، مثل خانواده ی من است. دوست دارم هر اتفاقی در زندگی ام می افتد، برای شما هم تعریف کنم. نمی دانم دلیلش چیست... شاید از سر دلتنگی.باری، تقریبا یک ماهی می شود که به همراه پدرم مغازه ای را در یکی از خیابان های پر رفت و آمد شهرمان اجاره کرده ایم. آجیل و خشکبار و محصولات غذایی و بهد ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

ادبیات فارسی دورهٔ کارشناسیمو با دکتر طلعت کاویانپور گذروندم. طلعت صداش می‌کردن و من فکر می‌کردم طلعت نام خانوادگی استاده. ترم اول کارشناسی بودم. یه روز رفتم مرکز زبان‌ها و زبان‌شناسی دانشگاه که از مسئول آموزش بپرسم چطور می‌تونم با خانمِ طلعت ادبیات بردارم. بخت با من یار بود که اتاق خانم طلعت! کنار ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

آه... مغزم رو می‌جورم و می‌بینم این زندگی من انگار بدون مفاهیم غربی قابل تعریف نیست. برای جمله بالا می‌تونم مرثیه بگم اما... هر بار که شروع می‌کنم به نوشتن پشیمون‌تر از قبل میشم. این بار فقط به عشق پدرم می‌نویسم. بابا توصیه‌هاش رو خیلی تکرار نمی‌کنه. یک‌بار سال‌ها پیش، وقتی مجرد بودم بهم گفت اگر می‌ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

صبح امتحان چندفرهنگی داشتم. هر ترم به خودم قول می دهم که حتما درس می خوانم. روزها می گذرد. روز قبل از امتحان به خودم می گویم که الان می روم سراغ کتاب. شب می شود. ساعت ده و یازده به خودم می گویم الان است که چند صفحه بخوانم. وقتی دارم پتو را روی سرم می کشم، منتظر می مانم تا ساعت زودتر بیدارم کند و چند ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

با این مرد داشتیم در مورد اینکه "به گذشته برگردیم، چیکار میکنیم" حرف میزدیم. من گفتم برگردم میرم دنبال علاقه ام و ریاضی میخونم و مهاجرت میکنم. گفت من میترسم مهاجرت میکردم و دپرس میشدم. برگشتیم به گذشته و دیدیم که عامل افسردگی ما، پزشکی بود ... قبل از اون، واقعا آدمای خوشحالی بودیم ...  مامانم میگفت ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید