متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. param name="AutoStart" value="False"> ز ...
به تاریخ پستهام که دقت کردم؛ دیدم دقیقا قبل هر شیمیدرمانی و بعد از اینکه مطمئن شدم تمام عوارض از بدنم رفتن بیرون و دیگه قرار نیست بخاطر یهویی افتادن هموگلوبینم چهارده روز بستری شم اومدم اینجا و یه پست گذاشتم. امروز بلاخره تونستم از تخت بلند شم و با دیدن ریشهی موهام مطمئن شدم که باید بگم خداحافظ ...
از اونجایی که یه عالمه پست منتشر نشده داشتم و دلم میخواست یهجایی روزمرگیهای بیمارستانیم رو ثبت کنم؛ به تلگرام روی آوردم. با اینکه چیز چندان خاصی نمینویسم -و حتی مطمئن نیستم که نوشتنم قراره ادامهدار باشه یا نه- ولی خوشحال میشم اگه اونجا هم منو بخونین. :") لینک. ...
چهار ماهی از آخرین پستی که گذاشتم میگذره ♂️ خب اتفاقای زیادی افتادن و چند بار اومدم بنویسم و یه سری هم یه پست گذاشتم و بعد پاکش کردم پارسال! مهمترین اتفاقی که افتاد این بود که برگشتم شرکت قبلی! قضیه از این قرار بود که شرکت ایرانی نبود و یک نفر رو نمایده خودشون کرده بودن توو ایران که اونم ...
+ به ستارهها خیره میشم و سعی میکنم هیچ تصمیمی نگیرم. سعی میکنم فکر نکنم. فقط ستارهها رو میشمارم و فراموش میکنم که پنجم تیری هم وجود داره. + ولی هربار با به یاد آوردن این قضیه که تا پاییز دورههای شیمیدرمانیم تموم میشن برای خودم جشن میگیرم. :) + با اختلاف، امتحانات ترم دوم یازدهمم، از سخت ...
دیدنت، داشتنت و مراقبت ازت، قشنگترین اتفاق زندگیم بوده؛ چون میتونم بدون ترس از مارمولکها، سوسکها و موشها توی حیاط قدم بزنم. -زخمها و جای گازهای روی دستانش را پنهان میکند- تو خاصترین گربهای، چون با اینکه حالا پنج سالته ولی اصلا یه ذره هم با دو ماهگیت فرقی نداری. :) ...
دو هفته پیش با علائم گلودرد و آبریزش بینی، کرونا گرفتم و یک هفته ای خونه موندم. خانوادگی به کرونا مبتلا شدیم. خوب شدم و شنبه ی همین هفته رفتم سرکار. اما پدر و مادرم و خواهرم دوباره با علائمی که اول داشتن درگیر شدن! شنبه رفتم سرکار و تا دوشنبه خوب بودم. آخرای شب یه احساس گلودردی دوباره اومد سراغم ...
دیروز رفته بودم ماموریت ایرانخودرو که یه سری از دستگاه هاشون رو یکم تغییرات روشون انجام بدیم. برای اینکه یه سری اطلاعات بگیرم در مورد دستگاهه، با یکی از پرسنلشون رفتیم دفتر مسئول مربوطه! دو تا صندلی کنارش بود و به ما تعارف کرد بشینیم و صحبت کنیم. نشستیم و من شروع کردم به سوال کردن که ناخداگاه د ...
پیرو پست قبل عارضم که، خداروشکر کلا قضیه منتفی شد و این سری واقعا احساس خوبی داشتم از این تموم شدنه! اصن احساس سبکی پیدا کردم و متوجه شدم که واقعا برای هم نیستیم ما انگار! اینستاگرام، اکانت تلگرام، شماره هاش ، کلا هرچی بود رو پاک کردم ... مسخره کرده بود ما رو -___- اگه شد میام مینویسم که چی ش ...
"بدبختانه ساعت درس فرا میرسد. آه! چه تغییرات بدی در کودک ایجاد میشود. فوراً چشمش تار میشود، نشاط او از بین میرود. ای شادی خداحافظ، ای بازیهای قشنگ خداحافظ. یک معلم موقر و زمخت میآید دست او را میگیرد و سرکلاس درس مینشاند. به کتابهایش نگاه کنید. چه ابزار حزنآوری هستند برای این سن! طفلک به نا ...