می‌دونم که سخته، سخت‌تر از هرچیزی که تاحالا بوده، ولی فقط می‌خوام بدونی که تنها نیستی. تنهات نمی‌ذارم. هرچی که بشه. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

«خوابیدن برایش کافی نبود،می‌خواست تکه‌پاره‌های خواب‌هایش را به هم بچسباند و یک مرگ یکدست و بی‌پایان از آن‌ها بسازد.»   ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

«تنها در بینهایت» بارونی قهوه ای تیرم رو هول هولی پوشیدم و از خونه زدم بیرون،بارون میومد. سرم رو بالا گرفتم و قطره های بارون آروم صورتم رو خیس کردن،نفس عمیقی کشیدم و سرم رو پایین انداختم. نگاهم ب کفشام افتاد، اونا حتی مناسب این آب و هوا نبودن، دمپایی ابری با جوراب که الان کاملا خیس شده بود،اگر هر شر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

«یکی توی 20 سالگی فارغ التحصیل میشه ، ولی پنج سال طول میکشه تا یه شغل مطمعن پیدا کنه. یکی توی 25 سالگی مدیرعامل میشه و توی 50 سالگی میمیره. درحالی که یکی دیگه توی 50 سالگی مدیرعامل میشه و 90 سال زندگی میکنه،یه نفر هنوز مجرده درحالی که یکی از دوستای مدرسش بابابزرگ شده. اوباما توی 55 سالگی بازنشسته شد ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

مسیر زندگی ما پر از چالش های متفاوته و همین چالش ها و نحوه‌ی برخورد ما با اون ها شخصیت ما رو شکل میدن و ما رو تعریف می‌کنن.حالا هرکس به طریقی سعی می‌کنه با این چالش ها گلاویز بشه و رفعشون کنه، بعضی ها هم زانوی چه کنم چه کنم بغل میگیرن و با هزار جور استرس و فشار روانی تهش میبینی هیچ اقدامی نکردن و کا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

درحال گپ و گفت با عمه و برادرم بودیم و روی لبامون خنده جا خوش کرده بود که گوشی رو باز کردم و طبق عادت اول سری به تلگرام زدم؛ آخرین پیام های کانال ها رو نگاه میکردم که چشمم به دیجیاتو خورد و به امید معرفی تکنولوژی جدید بازش کردم. اما با خبر مرگ صابر راستی کردار مواجه شدم... خوندن خبر مرگ صابر راستی ک ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

    لباسش را تکاند و گرد آشنای تنفر چکید و در هوا محو شد. آلت قتاله به دور دست پرت کرد و به مقصود کنار زدن پرده اشک، دست خونین، بر صورتش کشید. الفبای اشک ولی، قطره شد و بر گونه خندان لغزید. پایانی در کار نبود. هر پایان آغاز دیگری بود؛ عاقبتی نافرجام برای شروعی مایوس. از زاویه ای نه خیلی دور و نه خیل ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

حدود اواخر اردیبهشت 1401 بود که استودیو پیکسار برای اولین بار با انتشار یه کانسپت آرت، خبر از یه انیمیشن جدید به اسم عناصر (Elemental) داد. دقیقاً همزمان با این خبر، خلاصه داستانش هم با این توصیف که "توی شهری که آتش، آب، خاک و هوا با هم زندگی میکنن، دو شهروند متوجه میشن که شباهت های زیادی با هم دارن ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

And I heard your heartbeat ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

  چند وقت پیشتر برای انجام کاری می خواستم برم سطح شهر . توی ایستگاه اتوبوس خط واحد ایستاده بودم . اتوبوس اومد . درب رو که باز کرد ، از تعجب شاخ درآوردم . دیدم راننده اتوبوس یک خانم هستند .  یک کمی مکث کردم و بعد اومدم بالا . برام جالب بود . توی هر ایستگاهی که می ایستاد ، همه واکنش نشون می دادند . م ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید