چند روز پیش سخت سرماخورده بودم  این پسر صبح بردم دکتر و سرم و دارو و بعد اومدیم خونه و من خوابیدم و برا شربت عسل درست کرد برام سوم اماده کرد و من تا شب استراحت کردم و بله زندگی همین هاست که وقتی توی سختی هستی یه نفر حواسش بهت هست همه بار زندگی رو روی دوشش میندازه و بهت میگه تو فقط استراحت کن حالت ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بعد از مدتها ما یه باری تصمیم گرفتیم که بیایم بنویسیم که جنگ شد و اینا و انقدر هم چیز میز بر ما گذشته که شرح قصه از حوصله خارجه خلاصه بگم که طی دو ماه گذشته چالش های زیاد و خیلی بزرگی از سر گذروندم عروسی گرفتم بیمارستان محل کارم عوض شد رفتم خونه خودم چالش تنهایی و دلتنگی و احساس اینکه خونه بابا دیگه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دوستان موتور جستجو ایرانی میشناسید توی این اوضاع اینترنت کار کنه؟ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

تو ایستگاه مترو شستم و خدا میدونه که چقدر تو خونه علاف کردم که راه نیفتم و خونه بمونم و کلا قصیه رو بیخیالش من واقعا دارم فرار میکنم فرار میکنم از هر تغییری از هر عوض شدن شرایطی یا هر چیزی که ذره ای ارامشم رو بهم بزنه و من میترسم از همه اینا چون الان بالاخره بعد دو سال بهیه دایره امن رسیدم و میترسم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز اولین روز تمدید طرحم تو همون بیمارستان قبلیه یه مقدار خوشحالم چون کم کم داشت حوصله ام از توی خونه بودن سر میرفت و یکمی ناراحتم چون دیگه کار و کار و کار. کاش حداقل جمعه ها رو تعطیل میبودم نکته مثبت ماجرا پوله. چون خیلییی زیاد بی پولی کشیدم خرج و برج نکردما همه اش به قسط و سرمایه گذاری و اینا رف ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

به رفتار خودم سر سفره دقت میکنم اینکه شام غذا خوشمزه همبرگر داشتیم اینکه هممون سالم و سلامت و با دل اروم کنار هم نشسته بودیم اما لحظه ای حس کردم من شوقی برای زندگی ندارم شوقی که ریحانه همبرگرش رو توی لایه دوم نون پیچوند ندارم شوق رضوانه برای اینکه نصف ساندویچش رو برای فردا نگه داره رو نداشتم. شوق ما ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سلام  و بله من یهو ساعت ۴ صبح به سرم زده بیام بنویسم اول اینکه یه هفته ایه ذوق دارم چون دست قشنگه رو به افتخار این بازیکن بزنید که بالاخره طرحش تموم شد خداروشکر خداروشکر خداروشکر محیط کار واقعا ادمو بزرگ میکنه چه nicu که بودم و همکارای نایس و مریضای گوگولی داشتم و چه بخش سگ اعصاب عفونی تو این دو سال ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

نمیدونم قبل تر ها اینجا گفتم یا نه ولی یه دکتر داشتیم که اخلاقش بلا نسبت شما مثه ** نیومده اعصابش خرد بود و به زمین و زمان اشکال میگرفت و به همه میتوپید و پاچه میگرفت الحمدلله الحمدلله الحمدلله از این بیمارستان رفته و به جاش یه خانم دکتر مهربون اومده و خوش اخلاقه و صبوره و همه چی رو توضیح میده و با ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

باز ساعت ۴ صبحه و من روی صندلی بیمارستان نشستم و خواب و بیدارم‌. باز ساعت ۴ صبحه و من یادم میاد وبلاگ دارم   اول میخواستم اینجور بنویسم اما خب انقده حرف زیاده و منم اونقدرا صبور نیستم که ادبی و خوشگل موشگلش کنم همینجوری میگم   اوضاع چطوره؟ خیلی خوبه تراپی ها واقعا خوب پیش میره الان احساس بهتری دارم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید