سلام! قرار بود قبل این که تابستون تموم بشه، 2 الی 3 تا پست بذارم و خب درسته که الان 31 شهریوره ولی هنوز تابستونه و تموم نشده، درسته؟ ;) این پست مربوط میشه به ویدئوهایی که مربوط به شرلوکن و خب فان و باحالن و قبلا (شاید یک یا دو سال پیش) از یوتیوب پیدا و ترجمه کرده بودم. اینا رو قبلا توی پیج اینس ...
دقت کردین 28 ام و 29 ام عهدشکنی کردم و ننوشتم؟ نه. چرا باید دقت کرده باشید خب؟ مگه بی کارید؟؟ :دیییی به هر حال... در شرایطی هستم که نمیتونم ازش بنویسم.لااقل اینجا. باید تمرکز کنم و این برهه از زندگی رو با دقت بگذرونم چون حیاتی و خاص و تکرارنشدنیه و کمی هم برام غیرقابل هضمه ولی خیره انشاالله:) اون ق ...
برای فراموش نکردن feels یه دفتر رو کامل خطخطی کردم و صفحه به صفحه احساسات تشدید یافتهای که همیشه برون دادم رو توش نقاشی کشیدم، خشم و نفرت بیشترین صفحه هارو پر کرد. زمان میگذره و من دارم کمحرف تر میشم تا جایی رسیده که هیچ بحث و اشتراکی نسبت به اطرافیانم ندارم، آرومم ولی هیچکس این آرامش رو باور ندا ...
خاطره بگم از سفر پیاده روی اربعین 1401 شمسی اوضاع مالیمون اصلا خوب نبود. همه چی دست به دست هم داده بود تا رفتنمون شدنی نباشه. دلم میگفت هرطور شده میریم اما جیبم میگفت: شدنی نیست. بشین سرجات. همسر مدام میگفت چقدر پول لازم داریم و من مدام دست به قلم میشدم و براش مینوشتم اجازه خونه ی قبل و بعد سفرمون ...
به خودت میآیی و میبینی که مدتهاست از روزهای تاریک عبور کردی. حالا دیگه تقریبا هیچکس رو توی بخش نمیشناسی و وقتی سرما میخوری دیگه لازم نیست پیش دکتر خودت بری. به خودت میآیی و میبینی حالا دیگه میتونی سُر بخوری بین مردم. همونطور که پارسال آرزوش رو داشتی. به عقب نگه میکنی؛ و میگی «هی، اونقدرا ...
چند روزیه که فکرش درگیر اینه که یه کاری راه بندازه. تا دیگه کمتر فکر پول باشیم. میگه که میخواد یه زندگی خوب برام فراهم کنه، که فکر هیچ چیزی نباشم. چند روزه که هر موقع کنار همیم، فکرش درگیر کاره. میشناسمش و میدونم که چقدر تحت فشاره. امشب، ولی نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و گریه کردم. گفتم که احساس فا ...
خب خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتم. گفتم یه سری هم به اینجا بزنم. عارضم که شرکتهای خودروسازی معمولا توو تابستون یه تعطیلات تابستانی دارن که 10 روزه. ما هم به طبع باید این تعطیلات رو داشته باشیم که پارسال خیلی لطف کردن و یه پنجشنبه ما رو تعطیل کردن! اما امسال لطفشون بیشتر شد و گفتن شیفتی میشید و ...
امروز کشیکم. قرار بود قبل از رفتن به پادگان، بیاید و من را ببیند. زنگ زد که دارد میرسد. به محض اینکه تلفن را قطع کردم، از بخش زنگ زدند و گفتند مریض جدید آمده. رفتم بخش که یک شرح حال اولیه ای بنویسم، تا سریع بروم و ببینمش. متأسفانه رزیدنت هم همان لحظه آمد و مریض را با هم دیدیم. نیم ساعتی طول کشید. ی ...
من از تو چگونه روایت کنم ؟من دیوانه ای غمگینم. در جان من زندگی چه تقصیری دارد؟ خواب من چه تعبیری دارد؟ گاهی خواب من نوعی انفجار روانی است. من به شکل انسان های مختلف به دیدار خودم می روم. نتیجه ی این دیدارها کشف ابعاد پنهان و ناخودآگاه من است. من مرده هارا هم در خواب می بینم. از سوی دیگر من که می دان ...
امشب رو یادت بمونه 23:50 , 1402/04/24 ...