تو روی نیمکتی نشسته‌ای و تا به خودت بیایی می‌بینی زندگی به سرعت مثل قطاری از کنارت گذشته است. همه چیز می‌گذرد و از لحظه‌ها فقط خاطره‌ای در پس‌زمینه‌ی ذهنمان به جا می‌ماند. ما یاد می‌گیریم، راه می‌رویم، تجربه می‌کنیم، درس می‌خوانیم، بازی می‌کنیم، بزرگ می‌شویم، به دانشگاه می‌رویم، می‌خندیم، عاشق می‌شو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

   ... معرفی کتاب صوتی ​ ... خانم حمیده جمالی هنجنی در این کتاب ما را به اوایل دهه ۵۰ شمسی می برد و ماجرایی مرموزی را روایت می کند که منجر به مرگ دختری ۲۶ ساله به نام منیژه حجازی می شود . کتاب بر اساس اتفاقات جلسات دادگاه ، صحبت های وکلا ، شاهدین و اعضای خانواده مقتول و قاتل ، نامه های رد و بدل شده ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

معمولا اهل گفتن این چیزها نیستم. اینجا اولین و شاید آخرین جایی است که به آن اشاره می کنم: دو روز دیگر تولد من است. :) ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

یه وعده واویشکا، یه وعده عدس پلو، و اندازه دو سه وعده دلمه تو یخجال آماده گذاشتم برای هفته ی جاری. الان یکشنبه هست و فردا باز باید برم آزمایشگاه. گفتم بیام بنویسم بلکه ذهنم منظم بشه. جمعه ای که گذشت روز سختی بود. صبحش باید میرفتم ازمایشگاه، ظهرش یه میتینگ داشتم که اصلا نمیگم چقدر ازاردهنده بود. بعد ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

    چند باری داخل آسانسور دیده بودمش و بینمان سلام و علیکی و لبخندی رد و بدل شده بود و دیگه هیچی و می دانستم که واحد مجاور ما را تازه خریداری و بازسازی کردند. تازه که می گم منظورم اوایل تابستان هست . امروز که دیدمش گرمتر سلام کرد و وقتی رسیدیم بالا یک دفعه ای بی مقدمه گفت : شوهرم نیست چند دقیقه وقت ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دیگر سعی نمی کنم ادبی بنویسم. همینطور که هست، خوب است. فردا صبح باید زود بیدار شوم، حمام کنم، ماشینمان را روشن کنم و بروم شهری دیگر. از سرپایینی ها و سربالایی ها بگذرم، از روی جادّه های آسفالت نشده، جایی در کنار درخت ها ماشینم را پارک کنم، گوشی ام را جا بگذارم، از میان بچه هایی که سال دیگر نمی بینمش ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

یه پست چند وقت پیش نوشته بودم که منتشرش کردم اما بعد سریع برش داشتم، الان دوباره منتشرش کردم، میشه پست قبل این پست. هی فرصت نمیشه بیام بنویسم. تعطیلات کریسمس و سال نو تموم شد. و من این هفته رسما برگشتم ازمایشگاه و کارم رو شروع کردم. اتفاق خوبی که تو تعطیلات برام افتاد این بود که گواهینامه رانندگی مو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

یکی از بهترین امکانات بیان، سرویس دنبال کردن هست اما خب مطمئنم اگه بیان متوقف نمیشد الان تبدیل به یک شبکه اجتماعی میشد.  گاهی وقتا ستاره های روشن رو میبینیم اما حوصله کلیک کردن و بازکردن مطلب رو نداریم. بعضی وقت ها هم دلمون میخواد با وبلاگ های جدید آشنا بشیم و یا از آخرین مطالب بروزشده بیان باخبر بش ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

پس کی میپری؟توی این مدت اخیر پروسه‌ی مهاجرت وارد مسیر جدی تری شد، هرچند به تأخیر خورد و اونی نشد که خودم می‌خواستم اما در عوض الان میتونم سه تا زبون زنده‌ی دنیا رو صحبت کنم و یکیشونو در حد فوق العاده یادگرفتم!از جیب پرپولت چه‌خبر؟امسال برخلاف سال های گذشته دیگه خیلی از بریز و بپاشا حذف شد و توی مخار ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

نمی‌دونم دارم چه غلطی می‌کنم! این روزها به جای اینکه بشینم و مقاله بنویسم، مشغول درست کردن دسر‌های سه طبقه و پان اسپانیایی میشم! به جای اینکه بچه‌ها برن مدرسه و من یه نفسی بکشم و چند صفحه کتاب بخونم، بچه‌ها که نمیرن مدرسه، منم مشغول درست کردن کاردستی و کشیدن نقاشی برای جشنواره حاج قاسم (که معلوم نی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید