نمیدانم کجایی و به چه فکر میکنی، نمیدانم در کجای زندگیات ایستادهای، نمیدانم هنوز هم مرا به یاد داری یا نه، نمیدانم همان آدم سابق -همانی که من دوستش داشتم- هستی یا آنقدر عوض شدهای که اگر ببینمت شاید دیگر نشناسمت، نمیدانم زندگی تو را چگونه از من ربود، نمیدانم اصلاً فرصت بودن کنار تو را داشتم ...
خیلی وقت است که دیگر زندگی را سخت نمیگیرم. سعی میکنم "همیشه" آرام باشم و آخرین باری که از چیزی ناراحت شدم، اخم به چهرهام آمد یا ملال بودم را به یاد نمیآورم. نه اینکه همه چیز خوب باشد، نه؛ تقریباً هیچ چیز مطابق میلم پیش نمیرود ولی من دیگر یاد گرفتهام که با شرایط چطور بسازم و کنار بیایم. دلم را ...
تلگرامم شده کلی کانال شخصی از بلاگرا! اون روز یکی از کانالا پست جدید گذاشت و وقتی خوندم با خودم گفتم که مگه این بنده خدا قرار بود بره دکتر؟ بعد دیدم با یه نفر دیگه اشتباه گرفتم قبلا هر سری که پنل بلاگ رو باز میکردم چندتا ستاره روشن بود اما الآن دیگه خیلی کم پیش میاد کسی چراغ بلاگش روشن بشه م ...
من همان آدمیام که هر کسی را میدید که از بیان به تلگرام کوچ میکند، عصبی و خشمگین یک "بری دیگه برنگردی" در دلم پشت سرش میگفتم. نمیشود که به بیان بیایی و برای خودت خانه بسازی و اینجا اسم و رسمی به دست بیاوری و پس از مدتی کرکرهی وبلاگت را پایین بکشی و مخاطبانت را به آلونکی در تلگرام دعوت کنی. تلگر ...
چند روزیه که آنفولانزا گرفتم و حالم خوب نیست. از رزیدنت اجازه گرفته بودم راند رو نرم، چون واقعا نمیتونستم. ۵ دقیقه ای بود که تو پاویون دراز کشیده بودم که از بخش خون لعنتی زنگ زدن. گفتند اتند دنبال اینترنش میگرده. رزیدنت ها رفته بودن برای رای گیری چیف رزیدنتی و من و اتند بودیم. بد عنق نشسته بودم داشت ...
سلام؟:) ...
مهم نیست که ارزش دلار شصت هزار تومان شده، مهم این است که اگر دویست هزار تومان هم بشود، هیچکس حق اعتراض ندارد. اصلاً چه معنی دارد یک نفر در مملکت اسلامی به قیمت دلار معترض باشد؟ دلار واحد پول آمریکاست، واحد پول بیگانگان و کفار است؛ پول آنها به ما چه؟ چه کسی گفته حل مشکلات اقتصادی "تخصص" میخواهد که ...
وقتی ننوشتن طولانی مدت میشه کلا آدم دست و دلش به نوشتن نمیره دیگه انگار دو سه روزه مدام میگم بیام و بنوسم و هی پشت گوش مینداختم. تووی این چند ماه یه سری اتفاقات نسبتا خوبی افتاد که دوست داشتم بنویسمشون. اپیزود اول : روزای اول آذر ماه بود که از شرکت ثایپا زنگ زدن که فلان قطعه شما روی ی ...
فرار کردن همیشه بهترین سیستم دفاعی در مقابل هرچیزی که ازش می ترسیدم و فکر می کردم ممکنه بهم آسیب بزنه بود.اون هیولای لعنتی تو کل خونه سرگردون دنبالم میگشت و من تو تاریکی زیر شیروونی تو خودم چنبره زده بودم و مراقب بودم صدای گریه هام رو نشنوه. از ترس هیولای زیر تخت بیدار موندم و از ترس تاریکی تو روشن ...
به یاد بیاور.تمام شب های طغیان بی وقفه چشم ها و ناتوانی از گریختن ت را به یاد بیاور. به یاد بیاور تمام رنج ها و درد هایی که در راه هیچی پوچ کردی. به یاد بیاور و یاد بگیر که دفعه ی بعد دیگر از این **ها نخوری. ...