خورشید از پس کوه بالا آمد مرغ سحر به آواز درایستاد پنجره باز شد باد صبا به داخل خزید پرده به رقص درآمد سوت سماور سکوت خانه را شکست چای گلدم مهمان استکان کمر باریک شد دستمال نم دار گلدان ها را جلا داد عطر یاس زرد و صورتی در ایوان پیچید قلمی روی کاغذی تاختن گرفت نامه ای نوشته شد دامن چین داری پله ها ر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

من یه INFPام: " یه چیزی تو ذهنمه که... لعنتی نمیدونم چطوری توصیفش کنم اما یه ایده فوق العاده دارم. کاش الان توی مغزم بودین میدیدنش " ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خیلی به این فکر میکنم که "مسیرتو اشتباه انتخاب کردی یا فقط به خاطر سخت بودنش داری جا میزنی؟" البته مسیر که درسته؛ اما خب حرف اینه که من واسه این مسیر ساخته شدم یا نه؟ شایدم این جملات ساخته میشن تا فقط تنبلی و بی حوصلگی الان رو لاپوشونی کنن. دور که نمیشه زد؛ واسه دور زدن دیگه خیلی دیره اما اگه تقاطع ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هوا سنگین بود. آلودگی مثل پتوی خاکستری روی شهر پهن شده بود. بوق‌ها، صدای موتور، فریادها... همه چیز بی‌وقفه جاری بود . سامیار، با پیراهن اتو کشیده، کت خوش‌دوخت و کراواتی براق، قدم‌زنان از ساختمان اداری بیرون آمد. بوی ادکلنش پشت سرش می‌ماند. ته‌ریش مرتب، کیف سامسونت چرمی در دست... ظاهرش داد می‌زد از ط ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

تو در جمع غریب هستی. همه در حال صحبت هستند، اما انگار هیچ کلمه‌ای به تو نمی‌رسد. هر حرفی که از دهان دیگران بیرون می‌آید، مثل نسیمی سرد از کنار تو می‌گذرد. حتی وقتی با تو صحبت می‌کنند، حس می‌کنی که این حرف‌ها هیچ پیوندی با دنیای درونت ندارند. تو به گوشه‌ای می‌روی، شاید برای اینکه در سکوت خودت، بتوانی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

تو همیشه در جمع‌هایی که به نظر پر از هیاهو و شادی‌اند، به شکلی غریب ایستاده‌ای. مردم صحبت می‌کنند، می‌خندند، ولی انگار این صداها برای تو چیزی نیست. قلبت در درونت سنگینی می‌کند و در جمعی که دور و برت شلوغ است، تنها هستی. هیچ کلامی نتوانسته آن فاصله میان تو و دیگران را پر کند. فقط منتظری که شاید روزی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

تو در جمع می‌نشینی، اما انگار در دنیای دیگری هستی. نگاه‌ها به تو می‌رسند، اما هیچ کدام به عمق تو نمی‌زنند. لبخندها رد می‌شوند و حرف‌ها مثل پرنده‌هایی که از کنار پنجره می‌گذرند، بی‌آنکه برای تو مکث کنند. حس می‌کنی که اینجا نیستی، که هیچ‌کدام از این گفتگوها نمی‌تواند تو را در خود جای دهد. به خودت می‌گ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

محبت یه حس خیلی خوبه که دل آدم رو روشن می‌کنه، حتی وقتی همه چیز تاریک به نظر میاد. وقتی مهربونی رو از قلبت به کسی می‌دی، انگار یه آرامش خاصی توی دلش کاشته می‌شه. گاهی وقتا یه نگاه مهربون یا یه لبخند، بیشتر از هزار تا حرف کمک می‌کنه. مهربانی یعنی اینکه بدون اینکه انتظار داشته باشی، فقط از ته دل به کس ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

معرفی یک سریال صوتی جنایی ایرانی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

تو همیشه توی این بازی‌های دنیا گم می‌مونی. همه دنبال پول و شهرتن، اما هیچ‌کس از تو نمی‌پرسه که چطور روزتو می‌گذرونی. همه درگیر خودشون هستن و تو انگار جزئی از این شلوغی. همیشه به خودت می‌گی: «من چه جایی تو این بازی دارم؟» اما در نهایت می‌بینی که هیچ‌کس به فکر تو نیست. مانا/1404 ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید