انسانی که راه زندگی را با تقلب پیموده، نه پای حقیقی دارد، نه عمقی در وجودش . با هر درسی که به زور تقلب گذرانده، زیر پایش خاکستری از دروغ ریخته است . او که سر کار می‌رود با نقابی از ریا، هر لبخندش را مهارتِ بازیگری ساخته، بی‌آنکه عمق مهارتی در دل داشته باشد، تنها تصویری از موفقیت را به نمایش گذاشته ا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

روزی خواهد رسید... روزی که خورشید نه برای دویدن، بلکه برای درخشش طلوع کند. روزی که در آن، دست‌هایمان نه برای جنگیدن، بلکه برای نوازش باز شوند. من آن روز را می‌بینم، در لابه‌لای چین‌های آرامش، در شفاف‌ترین نقطه‌ی آسمان. روزی خواهد آمد که بی‌هیچ فکری، بی‌هیچ دغدغه‌ای، در آغوش باد خواهیم رقصید؛ چنان سب ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

https://rachel2005.blogfa.com/   از اونجایی که امروز برای دومین بار وبلاگ از دسترسم خارج شد، این وبلاگ رو درست کردم. اگر یوقت کامل پرید اونجا درخدمتم... ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

شومینه را روشن کرده ای؟ این کلوچه های داغ کشمشی همراه یک فنجان چایی که تو دم کرده باششی خوردن دارند. گرامافون چه رقصانه(نویسنده کلمه بهتری نیافت) میخواند امشب؛ باید با هم برقصیم؛ اگر نرقصیم زیبایی این شب تکمیل نخواهد شد. در این فکرم آیا این شب اصلا به پایان خواهد رسید؟ امشب خواب به چشم های من و تو خ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

من یه INFPام: " یه چیزی تو ذهنمه که... لعنتی نمیدونم چطوری توصیفش کنم اما یه ایده فوق العاده دارم. کاش الان توی مغزم بودین میدیدنش " ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

چشم نواز شماره بیست:  کفش دوزک ها قرمزن با دونه های سیاه اما من یکی دیدم که سیه بود با دونه های قرمز:)  ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

من یهINFPام: تو دنیای خودم زندگی میکنم. یه پلی لیست احساسی دارم و نصف روز دارم به مفهوم عشق و زندگی فکر میکنم. اگه یه اتفاق ناراحت کننده بیفته یه تکست یا شعر دربارش مینویسم و اگه یه اتفاق خوب بیفته تا مدت زیادی به خاطر همون اتفاق خوب خوشحالم. ممکنه چندین دقیقه به بال زدن یه پروانه نگاه کنم و تهش به ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

جنگ بود و کار پستچی ها پر رونق. نامه بود که بین سربازها و خانواده های دلتنگ آنها رد و بدل میشد. یک خانه اما معروف تر شده بود بین پستچی ها. خانه دخترک شاعر شهر. بهانه شعرهای او یک سال و هشت ماه و دو هفته بود که در جبهه بود. هر شعر او که از در روزنامه ها چاپ میشد، یک روز زودتر توسط نامه ها به جبهه ه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

من یه INFPام: از نادیده گرفتن یا جدی نگرفتن چیزهایی که برای من باارزشه و اونا رو مهم میدونم به شدت دوری کنید. عواقب خوبی نداره...:) ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اشک هایشان بر گونه ها غلتان شد. یکی سر به زیر انداخت یکی رو سوی آسمان کرد. اما هدف هر دو پنهان کردن اشک ها و فرو خوردن بغض ها بود. تفنگش روی شانه جابجا شد. بوسه ای روی پیشانی یادگار ماند. دخترکش جلوی پایش زانو زد و بندهای پوتین هایش را محکم تر بست وداع شکل گرفت. گروهان سربازها حرکت کرد. به همرزم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید