من یک درختم!: در کنار مرگ مامان رو که داشتیم به بیمارستان میبردیم گفت: "به خاله زنگ بزن خبر بده." و این عجیبترین چیزی بود که ما بچهها شنیده بودیم. آخه مامان همیشه اعتقاد داشت ناخوشیها م ...
در کنار مرگمامان رو که داشتیم به بیمارستان میبردیم گفت: "به خاله زنگ بزن خبر بده." و این عجیبترین چیزی بود که ما بچهها شنیده بودیم. آخه مامان همیشه اعتقاد داشت ناخوشیها مال پستوی خونهست و تا جایی که میشه کسی نباید بفهمه حال بد آدم رو. میگفت تا سیلی هست، صورت آبرو داره به سرخیش. میگفت جیوه پش ...
همه جا صحبت از فیلم پیرپسر است، کنجکاو میشوی قبل از توقیف احتمالی به دلیل زیر پا گذاشتن شئونات اسلامی اخلاقی از نظر برخی دوستان، آن را هر چه زودتر ببینی. با توجه به نظرات بسیار متفاوت بینندگان این فیلم میدانی که دو حالت بیشتر ندارد: یا بسیار لذت خواهی برد، یا از فیلم متنفر خواهی شد! برنامه سینماها ...
حوصلهٔ هیچکس و هیچچیز را ندارم. درست شبیه مداد سفید توی جعبهٔ مدادرنگیها که هر بار دختربچه دفتر نقاشیاش را باز میکند، قلبش میآید توی نوکش و بعد که دختر مداد صورتی را برمیدارد، نفس راحتی میکشد و به بیحوصلگیاش ادامه میدهد. ...
این فیلم خانوادهای را روایت میکند که در آن پدر و مادر از معلولیت رنج میبرند ولی صاحب فرزندی سالم هستند.در این داستان با پدر و مادری طرف هستیم که علیرغم معلولیت و وضعیت اقتصادی اسفناک، بسیار آرام و خوشحال هستند. مانند یک کودک سعی میکنند از تمامی لحظات استفاده کنند و شاد باشند، با کمترین امکانات ...
به غزه غذا نمیرسد.از صبح زود عکس های ادم ها که از گرسنگی در حال مردن اند توی اینستاگرامم بالا و پایین می شود.فکر میکنم به اینکه بزرگترین دغدغه ی پشت ذهنم در تمام دوازده روز جنگ این بود که چطور دوتا بچه بدغذایم را سیر نگه دارم اگر جنگ طولانی شود،قحطی شود و چیزی گیر نیاید.کنسرو و ماکارانی نمی خورند.ح ...
عزیزم؛ من تراپیست تو نیستم. من کسی نیستم که باید گرههای روانی تو را بشناسد و راه مواجهه با آنها را بلد باشد. من کسی نیستم که فشار حاصل از انکار و سرکوب تجربههای ناخوشایندت را به دوش بکشد، تنها به این دلیل که توان پذیرششان را نداری. من آدمی نیستم که مدام توی ذهنم رفتارهای عجیبوغریبت را تفسیر کند ...
در این سفر، به یمن چشمهای تیزبین و کنجکاو دخترک که به هر شیء درخشنده واکنش نشان میدهد، با زوجی آشنا شدم که هر زمستان می روند سفر به دریا و اقیانوس. آشغالها را از ماسه ها و آب های عمیق جدا میکنند. در بهار با آنچه جمع کرده اند کاردستی، آویز و گوشواره و نماد درست میکنند و تابستان در شهر های مختلف غرفه ...
ساعت ۱ و ۳۵ دقیقه هست ک دارم اینو مینویسم. خوابم میاد یکم ولی نه اونقدر. بهتون گفتم چند روز پیش اولین مشت توی صورتم رو توی بوکس خوردم؟ فقط بالا لبم یکم باد کرده و جالب شده بود. شبش هم که اومدم بخوابم متوجه شدم شکمم خیلی درد میکنه ولی همچنان هیجان شدیدی رو حس میکردم. چند وقتی هست میرم بوکس و بهم خوش ...
پنجشنبه شبه و مثل هر هفته برای بازی دور هم جمع شدیم. ۵ نفریم با بردگیمی که مثل مافیا نقش مخفیه ولی با کارت بازی میشه. بازی، یه کلانتر و یه معاون، دو تا یاغی و یه خائن داره که یاغیها باید کلانتر رو بکشن ولی خائن باید همه نقشها غیر از کلانتر رو بکشه تا توی آخر بازی تنها با کلانتر دوئل کنه و ببره. د ...