حوصلهٔ هیچکس و هیچچیز را ندارم. درست شبیه مداد سفید توی جعبهٔ مدادرنگیها که هر بار دختربچه دفتر نقاشیاش را باز میکند، قلبش میآید توی نوکش و بعد که دختر مداد صورتی را برمیدارد، نفس راحتی میکشد و به بیحوصلگیاش ادامه میدهد. ...
این فیلم خانوادهای را روایت میکند که در آن پدر و مادر از معلولیت رنج میبرند ولی صاحب فرزندی سالم هستند.در این داستان با پدر و مادری طرف هستیم که علیرغم معلولیت و وضعیت اقتصادی اسفناک، بسیار آرام و خوشحال هستند. مانند یک کودک سعی میکنند از تمامی لحظات استفاده کنند و شاد باشند، با کمترین امکانات ...
به غزه غذا نمیرسد.از صبح زود عکس های ادم ها که از گرسنگی در حال مردن اند توی اینستاگرامم بالا و پایین می شود.فکر میکنم به اینکه بزرگترین دغدغه ی پشت ذهنم در تمام دوازده روز جنگ این بود که چطور دوتا بچه بدغذایم را سیر نگه دارم اگر جنگ طولانی شود،قحطی شود و چیزی گیر نیاید.کنسرو و ماکارانی نمی خورند.ح ...
عزیزم؛ من تراپیست تو نیستم. من کسی نیستم که باید گرههای روانی تو را بشناسد و راه مواجهه با آنها را بلد باشد. من کسی نیستم که فشار حاصل از انکار و سرکوب تجربههای ناخوشایندت را به دوش بکشد، تنها به این دلیل که توان پذیرششان را نداری. من آدمی نیستم که مدام توی ذهنم رفتارهای عجیبوغریبت را تفسیر کند ...
در این سفر، به یمن چشمهای تیزبین و کنجکاو دخترک که به هر شیء درخشنده واکنش نشان میدهد، با زوجی آشنا شدم که هر زمستان می روند سفر به دریا و اقیانوس. آشغالها را از ماسه ها و آب های عمیق جدا میکنند. در بهار با آنچه جمع کرده اند کاردستی، آویز و گوشواره و نماد درست میکنند و تابستان در شهر های مختلف غرفه ...
ساعت ۱ و ۳۵ دقیقه هست ک دارم اینو مینویسم. خوابم میاد یکم ولی نه اونقدر. بهتون گفتم چند روز پیش اولین مشت توی صورتم رو توی بوکس خوردم؟ فقط بالا لبم یکم باد کرده و جالب شده بود. شبش هم که اومدم بخوابم متوجه شدم شکمم خیلی درد میکنه ولی همچنان هیجان شدیدی رو حس میکردم. چند وقتی هست میرم بوکس و بهم خوش ...
پنجشنبه شبه و مثل هر هفته برای بازی دور هم جمع شدیم. ۵ نفریم با بردگیمی که مثل مافیا نقش مخفیه ولی با کارت بازی میشه. بازی، یه کلانتر و یه معاون، دو تا یاغی و یه خائن داره که یاغیها باید کلانتر رو بکشن ولی خائن باید همه نقشها غیر از کلانتر رو بکشه تا توی آخر بازی تنها با کلانتر دوئل کنه و ببره. د ...
رفاقت از دست رفته ای دارم.در بحبوحه ی زن زندگی آزادی یکی از رفقای بیست ساله ام از من فاصله گرفت چون یک جایی یک اظهار نظری کرده بودم راجع به کارگردان فیلمی؛که چرا توی این شرایط چنین فیلمی ساخته و ان کارگردان از قضا دوست همسر این دوستم بود و روابطشان تنگاتنگ.دوستم پشت ان کارگردان در امد و به من توی ...
[بخش دوم]ور زیباییشناسی پیرپسردر میان نقدهایی که خواندم، دیدم چیزی که خیلیها را آزار داده، حجم زشتی و پرخاش و بیاخلاقی و بیمبالاتی قصه است. درست است، کسی که روحیهی لطیف و حساسی داشته باشد، شاید در مواجهه با این همه چرکی آزار ببیند. اما این شخص موجود آزادی است که میتواند چنین فیلمی را برای دیدن ...
دربارهی پیرپسر اکتای براهنی[بخش اول]در بین همهی تحلیلها و نقدهایی که این چند روز در مورد پیرپسرِ اکتای براهنی دیدم و خواندم، ندیدم کسی به دو موضوعِ «وجه روسی اثر» و «زیباییشناسی زشتی» توجه کرده باشد. تحلیلهای روانشناسانه و روانکاوانه، نقدهای اجتماعی، پرخاش و بهکلی رد کردن اثر و از آن طرف غش ...