💭 گاز گرفتن زبونت موقع غذا خوردن بهترین مثال برای فهمیدن اینه که حتی با چندین سال تجربه بازم میتونی گند بزنی تو یه کاری. خودتو بابت اشتباهاتت کمتر تحقیر کن... ▪️ سخت نگیر زندگیو. ...
دل و جان این همه نیست. باید بین حافظ و نویسنده های روسی از یک طرف و روانشناسی به قول خودش مدرن یک مناظره راه بیاندازیم نازنین. دیشب دختر ماه من می لرزید و به خودش می پیچید تا جلوی گریه کردن خودش را بگیرد و چه شبی شد برای ما. امروز وقتی شبنم توی اداره از روی مهربانی ذاتیش سراغی از دخترم گرفت در دلم ب ...
«کاربرد روانکاوی در نقد ادبی» دربرگیرندهی هفت تکنگاری و نوشتار از زیگموند فروید، بنیانگذار نظریهی روانکاوی، در خوانش نقادانهی متون ادبی است. فروید از مفاهیمی که خود در روانکاوی نظریهپردازی کرده است برای تحلیل متون ادبی بهره میگیرد، اما متقابلاً از ادبیات هم برای تبیین مفاهیم روانکاوانه اس ...
رابطه دوست چ و دوست دخترش شدیدا من و یاد خودم و الف میندازه. دلم میگیره. بعد از ۱۱ سال، بعد از نابود کردن باقی فرصت های دختره، بعد از نابود کردن شخصیتش و گرفتن بعد انسانیش اون و تبدیل به عروسک خیمه شب بازی کرده. وقتی آدم هزینه زیادی برا کسی یا چیزی بده نمیتونه به راحتی پشت پا بزنه بهش و همه چیز و ت ...
خواهر بزرگه بالاخره اومدن. قراره اون اتاق رو هم با یک نقشهی کودتا گونه تخلیه کنیم. عصر مامانم با دخترخواهرم بیرون بود و نشستم به حرف زدن با خواهرم. مدتها بود گفت و گوی رو در رو نداشتیم. از غیبت شروع میشه تا راههای بررسی پیشرفت و بهتر بودن. این وسط گفت: مامان تمام مدتی که خونهی من بوده داشته فکر ...
خورشید نرم نرم پایین میره و نور ملایمش از پرده ی قرمز رنگ اتوبوس رو صورتم میفته دوس دارم منظره ی این مسیر تکراری رو باز تماشا کنم ولی صندلی کناریم دختری خوابیده و نمیخوام نور اذیتش کنه (چقده من بچه خوبی ام😔) راننده آهنگ شاد گذاشته و من طبق معمول آهنگای غمگین خودم رو گوش میدم نمیدونم این جاده چی داره ...
جالبه که باز زندگیم افتاده روی دور تند. ماجرا پشت ماجرا. و من فرصت نمیکنم بنویسمشون. فعلا یکیش رو مینویسم. شنبه، خانم دکتر ما رو به جای کلاس ۸ تا ۱۰، دعوتمون کرد به یه نشست علمی پژوهشی، چون خودش هم اونجا ارائه داشت. نمیدونم چرا به دلم افتاده بود، استادِ جان هم هستند. و بودند! از قضا استادِجان ه ...
چرا خوابم نمیبره:/ ...
۱۴۰۴/۰۸/۱۱ اخر تمام صحبتا که بیشتر از خاطرات تو گفته شد، گفتم یه سوال گفتی بپرس، پرسیدم +میخوای یه مدت نباشم؟ -بابت چی؟ +هیچی، همینجوری -چه مدت نباشی؟ +نمیدونم -یعنی اگه خوش گذشت دیگه نمیای؟ -شاید +میشه هفته دیگه جوابتو بدم؟ -باشه و من نمیدونم چقدر دووم میارم ولی من بازم با خدا معامله کردم ازت میگذر ...
باید بگم گند زدم. دوست چ مدام با دوست دخترش بدرفتاری میکرد. سرش بیخود داد و بیداد میکرد و در مقابل بقیه هم مراعاتش و نمیکرد. هی عکس میگیره و اینستا میذاره. میگن بهش وفاداره ولی من چشمم آب نمیخوره. بهرحال یه جا که بد سر دختره داد زد و هممون دپرس شدیم، بعدش به دختره گفتم بنظر من جلوی ضرر و هرجا بگیری ...