چاووشی چه قشنگ میگه: حکم آنچه تو گویی من لالِ تو هستم .. . از آن حرف های تکراری برای خودم ...
نمی دانم از کی تو را می شناخته ام.ولی از پیدایش تاریخ ،یعنی از تاریک روشن دورترین تصاویر و خاطره هایم، تو را به جا می آورم.با همه ی بی کفایتی ها که مملکتم را به تاراج گذاشته و یک یک دسیسه ها که دولت را بین آدمها، توی دلم، دَوَل داده. حالا دیگر وقتش شده تا برملا شوی. تو، خود تو با عشوه های پنهان و ...
روی تکه سنگی رو زمین خاکی نشستم و به سوختن تکه چوب ها میون آتیش نگا میکنم خانواده تصمیم گرفتند آخر هفته رو بیرون از خونه و شهر بگذرونیم و منم با وجود بی حوصلگی و ضعفی که کم اشتهایی این مدت باعثش شده همراهیشون کردم بلکه حال و هوام عوض بشه و روز آخر رو بیشتر باهاشون وقت بگذرونم نسیم خنکی از سمت شرق می ...
یه مدت زیادی بود که حالم، حالِ یک ضربالمثلِ بروجردی بود که فقط توی ذهنم تداعی میشد ولی یادم نمیاومد چی بود دقیقا. امشب خونه داییم؛ مادرِ زنداییم با اشاره به یکی از دخترام گفتند: خیلی آرومه و خانووووم ماشاالله! زنداییم گفت: نههه! :) شیرِ خونه و روبا دَر*. من خیلی ضربالمثلخون بودم در نوجوانی ولی ...
به نظرم خطرناک ترین مدل آدم ها آدم هایی هستن که میتونن خودشون مقصر باشن اما یه مدلی حق به جانب رفتار کنن که تو رو مقصر جلوه بدن و در آخر بابت آسیبی که خودشون بهت وارد کردن باز خواستت کنن! 《حذف کردن اینها از حذف شکر هم واجب تره!》 ...
یه گندی زدم تو اداره، سه تا معاون وزیر به جون هم افتاده ان یه نامه ام رفته برای بالاتر. زبونمم دراز به کارشناسش گفتم داداش به بالاترشم می تونی بنویسی! یک هفته است جدی وایسادم میگم مشکل از ما نیس. رئیس سازمانمون عین اسفند رو آتیش داره بالا پایین می پره. امروز وجدانم بیدار شد گفت برو مطمئن شو تو کارت ...
ساعت نه شب است و در محل کار نشستهام و دارم قهوهام را سق میزنم با یک تکه کیک ته مانده از یک همایش که در لابی شرکت برگزار شده بود. مقداری کمردرد دارم. آیا این نشانه ورود به میانسالگی است؟ من اینجا در ساعت نه شب در اوایل سی و هشت سالگی نشستهام و دارم قهوهام را سق میزنم و به این فکر میکنم که چهل ...
یه روز بلاخره انقدر خوب میشم که از کار کردن و رسیدن به برنامههام خسته باشم نه از کار نکردن و کلافگی و ناکامیهام. ...
دیشب فالم خوب اومد.شب گفتم شاید به خوابم بیاد.آخه پارسال درست همچین شبی اومد به خوابم . نوشته بود بدم میاد از بالا باهام حرف بزنن.جالبه نه؟ این که کسی از روی نوشته به خواب آدم بیاد؟ تاحالا خیلی به خوابم اومده. همه ش تعبیر شده. بیشتر وقتها در قالب یه نوشته است. این که تو خواب می تونم بخونمش برام عج ...
بعضی احساسات هیچ جوره با عقل جور درنمیان. یکی از همکارهام گاهی سعی میکرد بهم نزدیک شه. من با تمام قدرت از خودم دورش میکردم. که اولین دلیلش الف بود، که باعث میشد ابدا به خودم اجازه ندم گزینه دیگه ای وارد زندگیم بشه و همینطور که الف هم مدام میگفت بهشون رو نده! دومین دلیل این بود که زیاد ازش خوشم نمیوم ...