یک جمع پنج نفره، یه پیشنهاد یک نفر میرویم جایی به اسم آرش مال، یه لیوان چای بخوریم که خستگی از تنمان در برود. به منو نگاه میکنم. یک لیوان چای، هفتاد تومن. می آیم سرجایم توی صندلی مینشینم تا همسر سفارش بدهد، به پیشنهاد یک نفر دیگر، یک جور شیرینی را انتخاب میکند برای کنار چای. چیزی شبیه نون خامه ای ...
این بار که عین هر بار گاو شیرده را تا بلندترین نقطه شهر بیهوش به دو به دوش به دشواری بالا کشیدم، در اوج، وقتی که سست و تمکین کرده به فکر بازگشتن بودم، گاو شلتاق انداخت. ماغ کشید. ماغ گاو نجاتم داد. از خواب چند ساله بیدارم کرد. من ترشح روح سرخوشی زندگی را حس کردم. امروز ساعت هفت، از غار تنهایی، تنه ...
اینجا و اونجا میخونم که بله؛ نوشتن روی کاغذ اثرات فلان و بهمان داره. اما کی تعیین میکنه؟ دیشب بعد از چند روز فاصله دوباره شروع کردم توی دفترم بنویسم و به جای اینکه آرومتر بشم، اعصابم از اینکه دستم زود درد گرفت و هر خط داشت خرچنگقورباغهتر از قبل میشد خورد شد. پس هر جور و هر جا که عشقم بکشه مین ...
زندگی ، لایف استایل و روتین خوب بنظر من یه چیزی توی مایه های زندگی آیسان اسلامیه.. اما امروز به یک نتیجه رسیدم که چرا آیسان اسلامی ، تونست اینقدر با نظم شخصی و مرتب به عهدش پایبند باشه و زندگیش روی روتین باشه... من همیشه سعی داشتم زندگیم رو بک تو بک برنامه ریزی کنم و به خودم فضای خالی ندم . اما به ا ...
چهار سال و اندی پیش، وقتی اینجا رو ترک کردم، فکر میکردم که حداقل به بعضی از رازهای خودم پی بردم و کشفشون کردم. اما حالا بعد این مدت، متوجه شدم که هنوز خیلی چیزها درباره خودم نمیدونم. انگار یه کسی توی من هست که همیشه یک قدم جلوتر از منه و هیچوقت کاملاً نمیشه بهش رسید. این چهار سال پر بود از کشفه ...
یگانه اشتباه است. پِلی که میشود، عین پل معلق حال آدم را به هم میزند، میترساند، هیجانات خسته و دل شکستگیهای بیدر و پیکر را پیش میکشد. یگانه گذشته را رج به رج مرور میکند. آنقدر به این کار ادامه میدهد که شارژ گوشی ته میکشد. روی صفحهی خاموش بازتاب بیرنگ خودم و عادت پیری موهای سفیدم را میبینم ...
آلاخون والاخون بین دو شهر، یک پا اینجا و یک پا آنجا. گویی در یک وجب خاک اینجا یا آنجا، ارث و میراثی گم کردهام. تا به اینجا میرسم، زنگولهها خبردارم میکنند که دُم عقربههای لیز ساعت را بگیرم، یا بلند زیر آب داد بزنم بلکه کمی مهلت بدهند. عمر روزها آنقدر پوک و پفی است که کلهی آدم هوا برمیدارد و ...
نمیدونم قبل تر ها اینجا گفتم یا نه ولی یه دکتر داشتیم که اخلاقش بلا نسبت شما مثه ** نیومده اعصابش خرد بود و به زمین و زمان اشکال میگرفت و به همه میتوپید و پاچه میگرفت الحمدلله الحمدلله الحمدلله از این بیمارستان رفته و به جاش یه خانم دکتر مهربون اومده و خوش اخلاقه و صبوره و همه چی رو توضیح میده و با ...
میگويم: «من به روزهای خوب خوشبینم.» و میگويد: «من ولی ديگر خوشبينیام را از دست دادهام.»- كی و كجا از دستش دادی؟- نمیدانم. فقط میدانم كه يك لحظه بود. به خودم آمدم و ديدم زندگی ديگر تمايلی ندارد كه مطابق پيشبینیهای ما جلو برود.- پس بگذار كه غافلگيرت كند. يك غافلگيریِ خوشبينانه!..حدودا نه ...
چند وقته دنبال این هستم که یه مشاور خوب توی شهرمون پیدا کنم و برم پیشش. دلم میخواد با کسی دربارهی همه مسائل حل نشدهی تو ذهن و قلبم حرف بزنم، میلیونها گله و شکایت و دلشکستگی و غم تلبنار شدن روی هم و من بجای اینکه بهشون بها بدم و حلشون کنم فقط پرتشون میکردم یه گوشه خودشون حل بشن، اما درست نشد! با ک ...