دیگه نمیدونم برای آروم کردن دلم به چی پناه ببرم :) ...
فکر کنم ۵ ماهی از آخرین بداهه برکی که نوشتم میگذره، توی این فکر بودم که اینطور بداهه نویسی چه کار جالبی بود: هر روز یا هر دو سه روز یک بار بداهه گزارشی از از افکار و اخبار و مباحثی که برام جالب بودن رو سریع و بی آرایش مینویسم و با شما در ارتباطم. یک جورهایی به افکار و سبک زندگی آدم نظم میده که خیلی ...
ساعت سه و نیم بامداد بود. کمی بالاتر از مادر و خواهر، رضا رو به سقف دراز کشیده بود و داشت خواب بدی می دیدید. احساس می کرد که موجودی نامرئی روی گلویش نشسته است. از خواب پرید. سه بار نفس عمیق کشید. رو به رویش مادر و خواهرش به آرامی خوابیده بودند و نور ماه کاملتری از همیشه از کنار پرده رد شده و روی قال ...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید ...
حدود بیست روز تا کنکور ارشد مانده و من خستهتر از قبلم، خستهتر از همیشه. بیستم ماه قبل امتحانات ترممان تمام شد و از شنبهی بعد ترم جدیدمان -ترم هفت و ترم آخر من- آغاز میشود. دیماه درگیر امتحانات ترم بودم و قبلترش هم درگیر کلاسهای ترم و امتحانات میانترم، اینها یعنی خیلی فرصت برای کنکور خواندن ...
از بوی تند اسفندی که توی خانه پیچیده بود، نفسش تنگ بود. ساعت حوالی هشت صبح بود و داشت سفره ی صبحانه را پهن میکرد. دو هفته ای می شد که هر روز صبح اول وقت، بوی تند اسفند که انگاری با عنبرنسا قاطی بود، از طبقه پایین به بالا می آمد و حالش را بهم می زد. مرد روی مبل، روبروی تلویزیون نشسته بود. با چشم های ...
بار چندم است نمیدانم، ولی اين چندمين بار است كه مینشينم تا چيزی بنويسم اما جوهری از خودكارم در نمیآید. نه كه حرفی برای گفتن نداشته باشم، نه. برعكس، در يك هفتهء گذشته هزار اتفاق برايم افتاده است. ولی طبق معمولِ هميشه، هروقت كه من حرف بيشتری برای گفتن دارم، ساكتتر میشوم.از كدام بگويم؟ از كجا شروع ...
داشتم اتاق را جاروبرقی میکشیدم. حوالی ظهر است. آخرین جمله ی مامان پشت تلفن، برای صدمین بار توی سرم چرخ میخورد: " خب آخه اینا خائنن!!..." صحبت سر قالب پنیری بود که صبح خریده بود ۱۳۰ تومن و مغازه دار گفته بود از هفته دیگر قرار است بشود ۱۷۰ تومن... بعد من گفته بودم اصلا معلوم نیست اینا چه غلطی میکنن ...
چقدر از روزهای سرد و خاکستری زمستان و مخصوصاً این تهران دود گرفته بیزار و متنفرم . این روزها به هرکه بر می خوری می بینی سرفه می کند ... بعید است آدم در چنین محیط و فضای آلوده به انواع ویروس های در چرخش اندکی بتواند سالم بماند ... خیلی سخت است. این حس چند برابر هم شده وقتی که چند روزی هست که آنفولا ...
هرکی اینجا را می خواند، مثل خانواده ی من است. دوست دارم هر اتفاقی در زندگی ام می افتد، برای شما هم تعریف کنم. نمی دانم دلیلش چیست... شاید از سر دلتنگی.باری، تقریبا یک ماهی می شود که به همراه پدرم مغازه ای را در یکی از خیابان های پر رفت و آمد شهرمان اجاره کرده ایم. آجیل و خشکبار و محصولات غذایی و بهد ...