آیه ۲۵ سوره مبارکه حدید میفرماید: و آهن را که در آن برای مردم قوت و نیرویی سخت و سودهایی است، فرود آوردیم و تا خدا مشخص بدارد چه کسانی او و پیامبرانش را در غیاب پیامبران یاری میدهند؛ یقیناً خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است. چیزی که اکنون علم ثابت کرده است این…Continue reading سفر از آیه ۲۵ سور ...
دیروز که تایید حراستم اومد برای گرفتن کارت رمپ، با خودم گفتم سریع برم کارهای مدیکال رو هم بکنم. ثبت درخواستش رو انجام دادم و رفتم کلنیک تابان که با سازمان هواپیمایی طرف قرارداد هست، امسال سه تا آزمایش داشتم، خون، گوش و قلب. برای […] ...
پیرو پست قبلی با رفتاری که از پزشکیان و بیخیالیاش و عدم حمایت و البته کوتاه آمدن عجیب آن دو نفر دیدم این احتمال را هم میدهم که: «یه کاری هم میشه کرد میشه گذاشت برکنار بشه، تا جایگزین معرفی بشه، تایید بشه، یه چند ماهی هم به اون فرصت بدیم، تازه چند وقت دیگه…Continue reading پیرو پیوند پیوست یا هر چ ...
برک امروز اختصاص داره به بحث وبلاگنویسی چرا که پیرو پست قبلی یعنی برک ۸ اسفند در مورد یک پزشک صحبت کردم و مصاحبه علیرضا مجیدی رو هم که دیگه جایی پیدا نمیشه رو هم منتشر کردم و اینکه برای خود آقای مجیدی هم کامنت گذاشتم و خودشون هم اومدن اون پست رو دیدن و کامنت گذاشتن و در ادامه هم من رفتم در یک پزشک ب ...
دیروز گرم کار کردن و برنامهریزی برای سال ۱۴۰۴ بودم، لیلی هم داشت تلویزیون تماشا میکرد که دیدم یهو اومد بغلم کرد و گفت میشه بریم سینما «پسر دلفینی۲» رو ببینیم؟ منم فکر میکردم الان جستوجو میکنم و میبینم هنوز اکران نشده و بهش میگم […] ...
زمانی که شروع کردم به خوندن کنکور، اتفاقاتی توی کشور افتاد، که به دنبالش اینترنت قطع میشد، جو فضای مجازی عوض شده بود، تا یه تبلیغ برنامهنویسی میکردی از صد جا بلاک میشدی کلی فحش میخوردی! و یه جورایی اصلا نمیشد کار کرد. درآمد من تقریبا صفر شد. خب چیکار میکردم؟ کتابهای کنکور گرون بود، پول مشاور از کج ...
دارم میرم خونه مامانم و در بی حوصله ترین حالت ممکنم .. نمیدونم چه کسی یا چه چیزی حالم رو بهتر میکنه اما امیدارم تو خونه مامانمم یه کم آروم بگیرم .. ...
ديروز روز بدى بود. چيز سياه و زشتی آمده بود و دستهايش را دور قلبم میفشرد. حس میكردم نه خون به رگهايم (آنطور كه بايد) میريزد و نه هوای كثيف از ريههايم دور میشود. به سختی نفس میكشيدم و احساسِ مغزی را داشتم كه سر از كار قلبش در نمیآورد.من، روی سطح يك درياچهء منجمد ايستاده بودم كه ناگهان يخ، ز ...
مىگويد: «قول میدهم که واقعيت مهربانتر از احساس تو با خودت است.»و من حس میکنم چیزی در دلم جوانه میزند...برف كه مىبارد، كوچ مىكنم لب پنجره. كل خانه با تمام ابعادش مىشود يك مربع يك در يك؛ پاى پنجره. مىنويسم، مىخوانم و ازهمانجا با دیگران حرف مىزنم، تا ثابت كنم كه حواسم شش دانگ پىِ آن كودكِ ...
خاکستری عزیزم، امروز چیزهای زیادی یادگرفتم که دوست دارم به تو هم بگم. اول اینکه من یک جوان ۲۲ ساله بالغ و عاقل نیستم، شاید من واقعا با ۱۸ سالگی ام هیچ تفاوتی نداشته باشم و صرفا ادعای عاقل و بالغ بودن می کنم. سعی می کنم دیگرا نرو ارشاد و راهنمایی و گاهی نصیحت کنم انگار که خودم خیلی موفق و پرتجربه ام. ...