هر شب خودم را به اتاق پنجره‌دار گوشه‌ی خانه تحمیل می‌کنم. با قول‌و‌قرارهایی که با آدم‌ها گذاشته‌ام، یک شب می‌خوابم، و دو شب، سه شب یا چند شب و چند نصف‌شب بیداری می‌کشم تا شرط بقا میان آن‌ها را بقاپم. باقی شب‌ها که آدم‌ها مشغول هزینه و فایده‌ی اجناس‌اند، من برای پر کردن کپه‌ی تهی زندگی‌ام زمان را ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خاکستری عزیزم، حتی اگر سعی کنم پنهانش کنم ولی من واقعا به عارضه "اضطراب اجتماعی" مبتلا هستم. می دونی چطور متوجه شدم؟ وقتی که می خوام توی جمع صحبت کنم، به طرز ناخودآگاهانه ضربان قلبم میره بالا و پاهام می لرزند و اون لحظه احساس می کنم که قلبم برای یه لحظه متوقف میشه. خیلی عجیبه نه؟ من قبلا اصلا اینطور ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خدیجه کبری، عالمه، عابده، زاهده و موحده بود؛ ما فخر می‌کنیم که چنین مادری داریم! خدیجه کبریٰ (علیها آلاف التحیه و الثناء)، فرهنگ عقلانیت را در فضای جاهلی پیاده کرد. چون آن فرهنگ، فرهنگ جاهلی بود، اقتصاد جاهلی هم داشتند، و اقتصاد جاهلی در محدوده ربا دور می‌زد. در جاهلیت کهن که ربا، یک پیمان…Continue ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

والا چی بگم؟ خودمم نمیدونم چی شد و کجا رفتم. دارم دنبال خودم می گردم به رسم هر رمضان. توی کتاب هام...توی نقاشی هام، توی هاردم و عکس های مدرسه و دانشگاه و امشب نوبت رسید به نوشته های وبلاگم. چقدر بعد از خوندنشون پکر شدم! اقا من چقدر خوووووب مینوشتم! واقعا باحال می نوشتم با چاشنی شوخی و پر از حس و عطر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خاکستری عزیزم، حرف های زیادی برای گفتن دارم‌ ولی دریغ از فرصت نوشتن! دانشگاه روح و انرژی من را در خود می بلعد!! دنیای مجازی من با واقعیت مختل شده، دیگه حتی توی مجازی هم امنیت و حریم خصوصی ندارم. می پرسی چرا؟ چون لینک دیلی من بدست همکلاسی هام رسیده و بهم ناشناس میدن و نمی دونن من آیدی هاشون رو میبینم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

قطرات باران با ناز و کرشمه فراوان به شیشه ماشین می خورد و هوای خنک بیرون به صورتم.باران و هوای خنک انقدر حالم را خوب کرده بود که هیچ چراغ قرمزی نمی توانست کلافه ام کند.داشتم حظ می بردم که یهو پخش ماشین اهنگ"ماوی ش" ابراهیم تاتلیس را پلی کرد و ناگهان حظ و خوشی تبدیل شد به مستی و سرخوشی . ◇ برگشتنی هم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

راه رفتن و خوابیدن این روزها رو با کدوم زبون و وقاحت قی کنم؟ با کدوم کلمه‌ی دست‌نخورده؟! بعد از نوشتن چهارمین سال فیلوزوف فکر می‌کردم دیگه هیچ حرفی قرار نیست رسوب کنه، طبله ببنده رو پیشونیم و سرم سنگین شه. حالا ناغافل وقتی سرگرم مدیریت کرم‌های زندگی‌ام، به دیوار شعور و احساسم برمی‌خوره، یهو به خودم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز لیلی داشت با روبیکش بازی می‌کرد، به نظرم روبیک خیلی قشنگی اومد، بهش گفتم این رو از کجا آوردی؟ با یک حالت متعجب بهم گفت: «بابایی، یادت نمیاد؟ این رو خودت برام خریدی!»، خیلی احساس پیری بهم دست داد. برای اینکه با این احساس […] ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

مامان و بابام بعد از کشمکش های فراوان سر ویزای بابام بالاخره رفتن مکه ، و من از این بابت خیلی خوشحالم ، چون واقعا نیاز داشتن یه سفر برن، مخصوصا مامانم . از طرفی یه اتفاق خیلی غافلگیر کننده ای برام افتاد از کلاس موسیقی که برگشتم ، شاهین برام یه هدیه گرفته بود ، گفت میخواستم بعد از فارغ التحصیلی ت بهت ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

چند شب پیش خواب عجیبی دیدم. شاید هم صبح بود. خواب دیدم که فردی کارت شناسایی اش را درون مترو گم کرده بود و دنبالش می گشت. بعد از دو روز که پیدایش نکرد، از کارش اخراج شد و جایی دیگر مشغول به کار شد. در ادامه به طور اتفاقی کارت شناسایی اش رسید به دست من. بعد به طرز عجیبی به محل کار قبلی طرف رفتم و در آ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید