باد آمد، از آنسوی بیکسیها، به تنهاییِ خانهها سر کشید و زخمِ درختان کهن را بهیاد آورد. زمین، پُر از ردِ پاهای بیسرنوشت، هوا، گرفته، پُر از خستگیهای بیصدا بود. کسی در میان سکوتِ ترکخورده نپرسید: این همه ویرانی، سزاوار کیست؟ و باد، فقط گریه کرد... گریهای بیصدا، که دیوارها را فرو ریخت. نسرین( ...