احتمالا نباید در مورد این چیزا اینجا بنویسم اما با یک تهور مخصوص به دوران بیست و اندی سالگی دارم مینویسم:جمعه گذشته، اولین جلسه درمانی رو با روانشناس جدیدم داشتم. برای اولین بار، طعم مواجهه با یک روانشناس حرفه ای رو چشیدم و این خیلی خوب بود. دکتر یک سری جملات گفت و گفت دوست داره من ده ها ساعت در م ...
توصیه شده برای جنینهای سقط شده هم اسم انتخاب کنید که روز قیامت بینام نباشند. امشب این رو جایی خوندم و با اینکه میدونستم از قبل اما تلنگر خوردم. برای فرزند ارشدم اسم "مهر" رو انتخاب کردم. به نشانه رحمت پروردگار. برای چهارمین فرزند، "نور" رو انتخاب کردم. به یاد ایام کرونا که تاریک بود اما پروردگ ...
آدمهای فوق کمالگرا؛ باید کمالگراییشون رو مهار و کنترل کنند. این تنها راهی هست که بتونند از زندگی لذت ببرند. در غیر این صورت، کمالگرایی تبدیل به یک درد و رنج بیانتها میشه. +واژه کاملگرا به جای کمالگرا رو قبول ندارم. برای کمالگرا؛ هیچ کاملی وجود نداره :) ...
مصطفی جان خیلی دوست داره من صبحها مفصل استراحت کنم. یعنی اصولا دلش میخواد من تا لنگ ظهر خواب باشم. شاید اگر صبحها بیدار باشم و بدرقهاش کنم خوشحال بشه اما بیشتر نگران هست من به خودم خیلی فشار بیارم. که اگر بیدار باشم، فشار میارم، بیحرف پس و پیش. پارسال نوشته بودم یه بار رفتیم پیش یه آقای عط ...
شبهای قدر، خیلی دعاها کردم... ولی یک تصمیم مهم گرفتم: روالهای غلط زندگیم رو به هم بزنم. چون خطا و اشتباه با غفلت خیلی محتمل هست. اما روالها دست خودمه. فقط روالهای غلط رو به هم میزنم. همین. از بهمن ماه، مصطفی چند بار گفت برو پارچه بخر، بده خیاط که دخترا برای عید لباس هماهنگ داشته باشند. اما هم ...
هزار دشمنم اَر میکنند قصدِ هلاک گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک مرا امیدِ وِصالِ تو زنده میدارد و گر نه هر دَمَم از هجرِ توست بیمِ هلاک نَفَس نَفَس اگر از باد نَشنوم بویش زمان زمان چو گل از غم کُنَم گریبان چاک رَوَد به خواب، دو چشم از خیالِ تو؟ هیهات بُوَد صبور، دل اندر فِراقِ تو؟ حاشاک ...
مطلب قبلی رو نمیخواستم منتشر کنم و گذاشته بودم برای بعد از این مطلب که اشتباها منتشر شد. دوست داشتید اونم بخونید. یک مطلب نوشتم که چطور تونستم دوران تحصیل رو با وجود بچهداری و فشار زیاد و اتفاقات گوناگون پشت سر بذارم و گفتم راه حل، برنامهریزی نیست. تمرکز هست. اول برای اینکه بدونید منظور من از ت ...
فضای مجازی واقعا داره به فنامون میده، طوری که امکان فکر کردن رو ازمون گرفته.سرِ ماجرای این انیمیشنِ 19 دقیقه ای که اسکار گرفت، خیلی سریع رگباری از نظرات مثبت و منفی منتشر شد. یک عده از مذهبی ها که می گفتند انیمیشن خیلی خوب بوده و فقط حاشیه ها مثل بی حجاب رفتن اون خانم برای جایزه گرفتن و بی ادبی شوهر ...
من فکر میکردم فقط حالِ خودم بده! نگو مصطفی هم حالش خیلی بد بود. اینکه چطور آشتی کردیم رو در پینوشت نوشتم. اما اینکه چطور با قهر و آشتی کردن، باخت ندادم و تازه بُرد هم کردم، میخوام در موردش بنویسم. اولش مجبورم یه ذره تئوری قضیه رو توضیح بدم و ممکنه خسته بشید اما صبور باشید. چون اینا، اکتشافات مهم ...
دلم میخواست در مورد خیلی چیزها بنویسم. یه ذره سیاسی و فرهنگی، مخصوصا در مورد سندروم بیقراری اظهارِ نظر! اما قبلش میخوام در مورد روزهاولی بودنِ فاطمهزهرا بنویسم. که باید بگم بزرگترین شانس زندگی مصطفی بوده. چون اگر فاطمهزهرا روزهاولی نبود، من اینهمه آشپزی نمیکردم و خبری از افطار و سحر هم نبود ...