دلواپس کسی هستم، اما میترسم ازش سراغی بگیرم، بحساب این بذاره که بخوام سر از کارش در بیارم یا هر چیز دیگه... یه حسی بهم میگه در معرض یه آسیب هست و من معمولا همیشه چیزی که حس میکنم اتفاق میفته... فقط میتونم امیدوار باشم که حالش خوبه و مشغله کاری داره... کاش روابط شفاف بود... کاش آدمها شفاف بودن... کاش ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

کامنت های ناشناس توی پیج من بسته شد... مشکلم کامنت های ناشناس عمومی نبود، کامنت های ناشناس خصوصی بود، که باید کلی حرف رو میخوندم، بدون اینکه بتونم بهشون پاسخی بدم... . . . پ.ن : صحبتم با اون ناشناس های واقعا ناشناس نیست... صحبتم با اون دوستی هست که با پیج خودش کامنت عمومی و دوستانه میداد و در قالب ن ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز رسما نتیجه اون جلسه ای که چند روز قبل تر در موردش پست گذاشتم اعلام شد و همونطور که گفتم خدا رو شکر دقیقا همون چیزی شد که خودم میخواستم، بهشون گفتم که برای یکی از اون خانوما که گفتم همسن خودم بود و اون یکی خانومه که گفتم 27-28 ساله بود ، هدیه تهیه کنن ، چون خیلی ساپورتم کردن توی مسیر جلسه و اون ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اگر بخوام یه کم از خودم بگم باید بگم که من جز اون گروه آدمهایی هستم که همه ی عیب و ایرادتشون و نقص ها و اشتباهاتشون رو میدونن و اتفاقا درمان همه ی اونها رو هم میدونن، اما همچنان به اون اشتباهات ادامه میدن، یعنی هم درد رو میدونم، هم درمان رو... اما به هر دلیلی که خودم هم نمیدونم چی هست، بیشتر با اون ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

یه مردی بود که من بهش اعتماد کردم... حرفهایی که زد رو باور کردم... دوستت دارم هاش رو باور نکردما... فقط باور کردم یه مرده... با خودم میگفتم مرده و حرفش... اما اون بهم حس ترس و تحقیر داد... اعتماد بنفسم رو گرفت... به بدترین شکل شکنجه ام کرد... من رو توی بدترین شرایط روحی و روانی معلق نگه داشت... هر ب ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هویج،شلغم، خیار و سیب زرد رو همزمان ریختم توی آبمیوه گیری و یه ترکیب با مزه غالب شلغم بهم داد... حالا منتظرم اثر بذاره... ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

از این سمت تختم، با چشمهای بسته و سرفه های زیاد خودم رو کشوندم به اون طرف تختم، سمت دیوار، اونطرف رختخواب خنک تره و بالشم، گونه ام رو میمالونم رو بالش، تنم میخوره به دیوار، با همون چشم های بسته دستم رو میکشم و خرسی رو پیدا میکنم، میارمش تو بغلم، اونم خنکی اونطرف تخت رو حس میکنه، میچسبه بهم، اون شعری ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

از وقتی در مورد آقای دروغگو نمی نویسم، دیگه کامنت های خصوصی پر از فحش و تهمت و تهدید ندارم...   ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

من از تمام دختران شهر سربودم افسوس از بازی دنیا بی خبر بودم از عکس هایی که به دیوار اتاقت بود هرچندزیباتر نبودم،ساده تر بودم هرجا کم آوردی کنارت بیشتر ماندم با این که زن بودم ولی مرد خطر بودم هرجا به خاکی میزدی از آن همه همراه تنها یکی می ماند من آن یک نفر بودم هرجا یکی کم بود کاسه کوزه هایت را روی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

همچنان تب شدید دارم و سرفه های مکرر و چشمای ورم کرده... دو سه روز هست که به جز صبحانه، وعده ی دیگه ای نمیتونم بخورم... تقریبا داروها هیچ اثری روم نداستن... تا وقتی استرسم کنترل نشه، اوضاعم همینه... دلم میخوام بخوابم، یه خواب آروم چندین ساله...   ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید