۱-اگر ازم بپرسن کجای تهران رو بیشتر دوست داری، قطعن تا ابد دربند زیبا و بعد تجریش زیبا ...❤️ ۲-اولین بار که رفتم رستوران ... توی دربند، گُلونی(روسری مخصوص لُرها و کُردها) سرم بود، آقا سعید (توی رستوران کار میکنه) ، با لبخند اومد جلو و سلام و احوالپرسی و یه تخت توی طبقه بالا بهم نشون داد، قلیون و سین ...
میدونستین هواپیمایی آوا ایر روی دُم هواپیماهاش یه قلب قرمز داره؟!!!❤️ میدونستین من اسمش رو گذاشتم دُم قلبی...؟!!!❤️ میدونستین من امروز سوار دُم قلبی شدم دوباره... ؟!!!❤️ میدونستین من یک ماه و خورده ایه دارم تمرین میکنم بی احساس و بی تفاوت باشم، ولی از صبح که سوار دُم قلبی شدم قیافه ام اینجوریه... ❤️ ...
یکسالی بود که به دنبال برگزاری نمایشگاه بودیم، میخواستیم یه نمایشگاه گروهی بزنیم، به همراه استاد و سایرین که من هم جزءشون بودم، استاد به هر دری زدن، هر نهادی که فکرش رو بکنید و هر سالنی که تصورش رو بکنید رفتن، اما به هزار و یک دلیل مجوز داده نشد، از اواخر بهمن بخاطر شرایط بدی که برام بوجود اومد ، من ...
جناب شمس تبریزی میفرمایند: خرابش کردم که عمارت در خرابی ست... جز اینه که برای ساختن از نو، باید اون چیزی که وجود داره رو خراب کرد... و من سخت مشغول هستم... هر چیزی و هر کسی که مانع از نو ساختنم میشه رو دارم تخریب میکنم... نمیخوام کهنه ها بمونن... میخوام نو بشم... خیلی سخته... خیلی درد داره... اما شا ...
خیلی تو ذهنم بود این بخش ماجرا رو بنویسم ، اما از قلم افتاد ، یه کم ذهنم پراکنده ست... اون آقایی که خانمش رو مجبور به عمل ابدومینوپلاستی کرده بود و فرستادش تو کما ، یه آقای فوق العاده وقیح بود و البته کریه... خدا رو شاهد میگیرم خانمش روی تخت بود، با منشی من که یه خانم خیلی لوند و اغواگر هست و از ارت ...
متولد ۶۴ بود، صورت ناز و لطیفی داشت، عمل ابدومینوپلاستی انجام داد و به راحتی آب خوردن رفت تو کما، به صورتش نگاه کردم، به بدنش، به شکمش، چی باعث شد که این بلا رو سر خودت بیاری، چی باعث شد که تا این حد احساس ناکافی بودن بکنی، مادرش مثل اسپند روی آتیش بود، گفت همسرش مجبورش کرده، آروم میگفت و اشک میریخ ...
فکر میکنم یکی از معضلات مهم زندگی من اینه که سنم با قیافه ام و رفتارم اصلا نزدیکی و تطابق نداره ، امسال تصمیم دارم روی این موضوع کار کنم، من سن الانم رو دوست دارم و دلم میخواد رفتارم و اخلاقم به سنم بخوره، حتی قیافه ام، حتی لباس پوشیدنم... دلم نمیخواد صد تا قسم بخورم تا باور کنن چند سالمه... دارم در ...
من این حال افسرده رو دوست دارم، یه جا نشستن و خوابیدن و هیچ حسی نداشتن، نه شادی، نه غم عمیق... نه حتی سر سوزن دلتنگی... دلم نمیخواد بلند بشم و هزارتا کار همزمان انجام بدم، دلم نمیخواد به روزای از این شاخه به اون شاخه پریدن برگردم ، دلم نمیخواد توی یه روز هزار تا کار کنم و ساعت دوازده شب از خستگی خوا ...
درود... نوروز شاد باش... . . . با آرزوی بهترین ها... . . . تندرست باشید... . . . بدرود... ...
همیشه عاشق بهار بودم، عاشق فروردین... گل های لاله وحشی... گل های شقایق وحشی... کوهستان سبز و لطیف ... رودخونه های پر از آب... من توی دل کوهستان بزرگ شده بودم... با رنج های بیشمار و با امیدهای بیشمار... با دردهای بیشمار و با تلاش های بیشمار برای التیام... اما امسال... کز کرده ام کنج یه اتاق تاریک، ج ...