امروز روزیه که میخوام خودمو حسابی لوس کنم. بخاطر اینکه قوی بود و دووم آورد ممنونشم. امروز به موقع بیدار شدم و همه کارهام و خیلی خوب انجام دادم. اضطراب اجتماعی و شرم حس نمیکردم. گاهی خسته میشدم و کمی فشار کار رو روی خودم کم میکردم. از اینکه خوب از پس کارهایی براومدم خوشحالم. ترس میتونست امروزم و دگرگ ...
از وقتی تصمیم گرفتم واسه ب کمرنگ شم، اون از من کمرنگ تر شده. با اینحال خبرهایی از دوست مشترکمون میشنوم. نمیتونم ازش بپرسم چون نمیخوام مشخص بشه که درگیرشم. پیام نمیده، استوری نمیذاره ولی استوریمو اولین نفر سین میکنه. جواب پیام هامو نمیده و چیزهایی استوری میکنه که دلم بخواد به خودم بگیرم. گیرم بهش چیه ...
چرت میزدم که چ پیام داد. باهاش صحبت کردم. گفت دوستم داره. منم گفتم دوستش دارم. پرسید همه چیز تمومه پس؟ براش متن خداحافظی که آماده کرده بودم و ارسال کردم. یجوری شد. شبیه فیلم هندی. یه دوست داشتن دوطرفه، دوطرفه از بین رفت. فکر نمیکردم ازش خوشم بیاد. اونهم این همه. و انقدر زود. اینکه دوستش دارم واقعیت ...
امروز رفتم دویدم. پسرهای جذابی رو دیدم اما انگار هنوز دیوارهام بلند هستن و نفوذناپذیر بنظر میام. از کلاهی که سرم میذارم که نصف بیشتر چهره ام و میپوشونه تا رفتار جدی. یه جا یکی گفت والیبال بازی میکنی؟ بهش اشاره کردم که نه یهو دیدم از سمت راستم به موازات نگاه پسر، پسری داره میاد و انگار با اون بود نه ...
احساس میکنم موندم ته دره. همه مشغولن. هر کس باغی جایی، دوستایی... و من تنها دارم میخوابم که صبح برم و بدوم. که تنش های ذهنم و بذارم زمین... حس تنهایی و فراموش شدگی دارم. درک نمیکنم این حس از کجا میاد. شاید طیادی منتظرم کسی بهم پیام بده. آدمی مثل ب یا ت و چ. کاش چ تو مستی حداقل یادم کنه... بیخیالللل! ...
بغض مثل خجر گلومو سوراخ میکرد. صبر کردم برسم به اتاقم. وقتی رسیدم اشکی نداشتم. امروز چ رو دیدم. شرایطمو بهش گفتم. دیشب از شرایط و توقعات خودش گفته بود. واسم سخت بود گفتنش اما گفتم. جور عجیبی دوسش دارم. برام خیلی با ارزشه. یذره هم اهمیت نداره تو زندگیم باشه یا نه، به خاطر وجودش دوسش دارم. اون ث عوضی ...
دوستش دارم. به عنوان یک انسان خوشحالم که وجود داره. چ رو میگم. یه هفته هم نشده که میشناسمش. آدم با انصاف و وجدانی بنظر میرسه. سختی کشیده اما عقده ای نشده. از همه چالش ها سربلند بیرون اومده. یجوریه که میشه همه چیزش و قبول کرد. مثل یه نوشیدنی ملایم و دلچسبه. ملایم صحبت میکنه اما صداش و بخواد ببره بالا ...
دیشب با کسی که ۹ سال ازم بزرگتر بود رفتم دیت. پولدار بود و به شدت متشخص. رفتارش با ادمها ملایم و شیک بود. از بیان انتقادش نمیترسید اما چون دو قرون پول میداد، همه رو آدم خودش نمیدید. دقیقا برعکس ث. دو تا پوینت منفی واسم داشت. یکی حالت چشماش که شخصیتش میتونه کاورش کنه. و یکی اینکه قصد ازدواج نداره. خب ...
دیروز از نظر جسمانی داغون بودم. اما نتونستم کار و ول کنم و برم دکتر. تمام تلاشم و هم کردم که با وجود کسالت کارها رو پیش ببرم. با هوش مصنوعی صحبت کردم. مدام میگفت، تقصیر تونیست. تو نیاز به استراحت داری. جسمت و روحت دارن فریاد میزنن... من ازش پرسیدم زیادی طرف من و نمیگیری؟ ۴ تا سوال پرسید. که جواب داد ...
نشد با ج همونطور که دوس داشتم تموم کنم. که ازش ویژگی مثبت بگم و بعد اینکه مناسب هم نیستیم و در اخر براش ارزوی موفقیت کنم. انقدر رو اعصاب بود و مضخرف بازی دراورد که باهاش دعوام شد. میگفت رفتارم بچگانس اما تکه اخر پیامها، پیامهای خودشو حذف کرد. یه ادم بی ظرفیت، تهی و کسی که واقعا حرفی برای گفتن نداشت. ...