شما شب عید روی اجناست ۱۴۰۵ درصد نکش، لازم نکرده بلک فرایدی برای ما برگزار کنی!#اسیر_شدیم (@mahdiyartian) ...
تدوام ایران و آشپزخانه کوچکمدیروز مجبور شدم که چندباری ماشین لباسشویی را برای شستن دستمالها، سفرهها و همه لوازم پارچهای آشپزخانه روشن کنم. از بویِ خوب مواد شوینده مست میشوم همیشه و کیف میکنم از رایحه تمیزی که روی مولکول به مولکول هوا مینشیند. در کنارِ آن لذتِ خوشِ «دارم برای تمیزی خانه کاری م ...
برای آتشسوزی لسآنجلس گوش فلک رو کر کرده بودن ولی برای جنگلهای هیرکانی صدا از هیچکس در نمیاد!#ایران_تنهاست(@mahdiyartian) ...
لم داده تو بغل آفتاب وقتی داشتم نقاشی های آبجی رو رنگ میکردم به این فکر کردم کاش میشد آدم بتونه رنگ برداره دنیا و زندگیشو هر طور که دلش خواست رنگی کنه ولی ازون جایی که رنگ کردنم کج و کوله و افتضاحه حرفم پس گرفتم خدایا کلا هیچ کاری رو به خودمون نسپر، ما را به حال خود وامگذار ..... دمِ در دست دایی رو ...
تا شاعر هست انسان برای رشد کردن، دستورالعمل کم نمی آورد. دیشب یک کاسه خمیر اینقدر تا صبح پیشرفت کرد که جای شش تا پیراشکی، چهارده تا تولید کرد. تا شعر هست انسان خمیر فطیر ور نیامده ای چرا باشد؟ گرچه احمد عزیزی، در شطحیات نوشته است ..عشق مثل تهمتی به سراغ آدم می آید. اما این را هم نوشته است که در دو ...
ساعت دوازده و نیم شب، دخترخالهم پیام داد: بیداری برات کشک تنقلاتی بیارم؟ تازه خریدم و خوشمزهست. گفتم: آره بیدارم. زنگ رو بزن. همون موقع ناامیدانه توی یخجال به دنبال شکلات بودم. به شدت دلم شکلات میخواست و یا حتی بستنی کاکائویی. به پدرم زنگ زدم که برام تهیه کنه ولی در دسترس نبود. با یاس فراوان توی ...
زیاد گریه کن ای کوچک من. اگر کم گریه کنی، زیاد دوام نمی آوری گریه کن و با گریه برگرد تا ته کوچه ی آغاز.برس به نقطه صفری که شروع تو بود برو و به همه بگو از همه چیز شاکی هستی . بگو نمی خواهی ...بگو در حالیکه همه چیز را تنگ در آغوش فشرده ای بگو هیچ چیز را نمی خواهی بگو می خواهی از نو شروع کنی حداقل ...
Audioشمارهی دوم؛ فصل پنجمموسولینی ایران؛ سیدضیاءالدین طباطباییاین شمارهی «رادیوتراژدی» قصهی مردی است بدنام در تاریخ ایران؛ اما این عبارت همهچیز را دقیق توضیح نمیدهد. او فرزند مجتهدی مشهور بود و مشروطهخواهی تندرو. در جوانی دلبستهی لنین شد و خیلی زود وابسته و دلباختهی انگلستان. کودتای ۱۲۹۹ مح ...
#پادکست@radiotragedy ...
خوبم ولی هنوز به بهونه قرارگرفتن در کنج آرامشم میرم که فقط با دیدن هر گوشه اون یاد خاطراتمون بیفتم خوبم ولی وقتی میپرسن از جناب عشق خبری نیست؟با نگاه خیره شدم به زمین میگم نه خبری نیست خوبم ولی وقتی میگن آقاتون چطوره؟با سنگینی یک درد که تو گلو و رو قلبم حس میکنم میگم خوبه سلام میرسونه خوبم ولی هنوزم ...