با ملغمهای از غم و شادی به دریا زدهام. اول فکر میکنم به توصیهی آندره ژید شخصن با پاهایم شنها را لمس کنم. وسوسه میشوم جلوتر بروم. نگران خیس شدن لباسهایم هستم. تا مچ پا در آب جلو میروم. حال میدهد. بیشتر میروم. شنیده بودم دریا مثل ماریجوانا تو را با خودش میبرد. باید در پیشروی احتیاط کنی. احت ...
چند روز پیش بیخودی تلویزیون خراب شد ومجبور شدیم یه دونه نو بخریم دوروز بعد سنگ روشویی شکست یه دونه دیگه خریدم دیروز لباسشویی خراب شد تعمیرکار اومده میگه فلان قطعه اش بخرین بیارین.. امروز اتو خوب کار نمی کرد.. وقتی تمام وسایل های خونه باهم دست به یکی کردن پشت سر هم خراب بشن 😬 دنیا همینه.. یه روز خوب ...
سلام . باز دوباره شنبه، باز دوباره من منتظر پیام استاد ،باز دوباره کل هفته به بیکاری و چشم انتظاری و اضطراب ،باز دوباره احساس غم و پوچی، باز دوباره گریه ،باز دوباره احساس اضطراب برای بیرون رفتن و ترسیدن از روز دفاع .... باز دوباره هدر رفت یه هفته ی دیگه از عمرم ... نمیدونم این چندمین هفته میشه ؟ کاش ...
1.خوراکی گرفتم وقت نکردم جاساز کنم.همینجور گذاشتم تو کابینت دم دست تا سر فرصت قایمشون کنم.تمام جاهای قبلی لو رفته، ولی جدیدا یه کیف قدیمی هست میزارم اون تو.هیشکی حتی نگاهشم نمیکنه.چه برسه به اینکه شک کنن اون تو مواد نه ببخشید خوراکی هست.داشتم میگفتم هنو جاساز نکرده بودم که نبات اومد، قیافه اش مثه او ...
قسمت 2 : خانهای که بوی سایه میداد صبح بازداشت مثل یک کابوس طولانی در ذهن سِوْدا میچرخید؛ اما اینبار کابوسی نبود که با تکان خوردن بیدار شود. همهچیز واقعی بود؛ از بوی نمِ سلول گرفته تا نور زرد چراغهای راهرویی که انگار هیچوقت خاموش نمیشد. دنیا برای سِوْدا تبدیل شده بود به اتاقی سرد، نمور و دیوا ...
آخرین (و ارزشمندترین) باری که تو بلک فرایدی خرید کردم «شاهنامهٔ فردوسی به نثر روان» از زهره شیشهچی و انتشارات آتیسا بود.دو جلده و خیلی روان و راحت ماجراهای شاهنامه رو نوشته؛ هر چند پاراگرافی هم چند بیت از خود شعر اصلی رو نوشته تا ارتباط کامل برقرار بشه.اگه این روزا جایی پیداش کردین، از خودتون دریغ ...
مدرسه تعطیل است. روز همایش بازآموزی معلمهاست. در این سه سال که بچه ما مدرسه ای شده، بنا به تجربه، یک ترفندی یاد گرفتیم: چنین روزهایی در سال که تعطیلات عمومی نیست و فقط یکی از مدارس به چنین دلیلی تعطیل است، فقط و فقط به درد پارک، استخر، پارک وحش، تئاتر یا هر جای عمومی دیگری میخورد که همیشه خدا بخاطر ...
بسم الله اومدم خونه فاطمه رفیقم😍😍😍🧡🧡🧡🧡 همسر و پسرم اومدن... پسر بعد از کلی شیطونی گرفت خوابید همسرم هنوز یخش با شوهر فاطی آب نشده صمم بکمم نشستن دارن فیلم صدام میبینند😁 فاطمه برام یه نهال گل رز خرید گفت میدونستم میگی شاخه گل که زنده نیستن پژمرده میشه... برات گل رز با ریشه خریدم تا زنده باشه برای من ...
پنج شنبه با فاطمه رفتم شمال ویلاشون خیلی قشنگ بود مشروب خوردیم سیگار کشیدیم ساز زدیم حرف زدیم ، اون رقصید من ازش فیلم گرفتم خودم خیلی حس و حال رقص نداشتم . بیشتر دوست داشتم ریلکس کنم . امروز ساعت چهار رسیدم خونه . طبق معمول همیشه ، شاهین استقبال گرمی ازم نکرد نه پرسید چطور بود نه خواست باهام حرف بزن ...
امروز کمی از پایین موهام کوتاه کردم حدودا 4 سانت موخوره داشت :( (اون چند سانته نگه داشتم، اگه رزین رو حرفه ای یادگرفته بودم الان جاودانش می کردم 😂 قول دادم تا هرچی می تونم مواظبشون باشم ریزشش فعلا خیلی خیلی کم شده خوشبختانه. به مامان میگفتم موهام ریخت حجمش کم شده مامان گفت منم همین طور از زیر روسریش ...