1. اینکه شب صحیح و سالم خودت را به دنیای خواب تسلیم کنی و صبح سرماخورده و تیغ در گلو خودت را به خورشید معرفی نمایی بلکه تیک حاضر را برایت بزند، غیر از یک شوخی پاییزی چه چیز دیگری می تواند باشد.مخصوصا که برنامه پیک نیک پاییزی هم چیده باشی و کلی برای رفتن به طبیعت دل خودت را صابون زده باشی. ◇ فردا به ...
MajnounRoozbeh Bemani @RozMusic.com🎶 پای تو باشد در میان ای چشم دنیا می کیامجان مرا در هر نفس ایران بخواهد راضیامبی نام ایران عشق از جان جهانم میرودهر آنچه میخواهی بخواه ایران بخواهد میشوداین خاک زیر خنجر چنگیز برجا مانده استصد بار خاکستر شده انقدر زیبا مانده استپنهان کن این آغوش را از زخم این چ ...
هیولا اینبار قرصا رو از کجا گرفتی؟! "از همون داروخونه قبلیه؛ چطور مگه؟" هیچی انگار دیگه اینام اثر نمیکنن. "چرا مگه چی شده؟" بیقرارم، آشفتهام، حالم خوب نیست. حالم بده. هیولا هزار تا کار دارم و نمیدونم کدوم رو انجام بدم. از هر کاری یکم انجام میدم حوصلهام سر میره.... هیولا ور رفتن با مکعب روبیک رو م ...
بسم الله وای که چقد دلم برای خانواده ام برای شهرم برای آدمای شهرم تنگ شده بود🧡🧡🧡 امیدوارم روزی برسه که بیام خونه خودم و در نزدیکی خانواده هامون اما به صورت مستقل زندگی کنیم..... روزی برسه که به مامانم زنگ بزنم مامان شام بیا خونه ی ما... قابلمه های بزرگم رو بردارم و مهمونی های دست جمعی بدم + برای تول ...
استادی از اساتیدِ هنرمند، روز ۱۹ مرداد فرموده بودن که «به دلیل توسعهٔ بدون فکر، امروز نه زیر پایمان آب داریم و نه در پشت سدها، خوب شما بگویید ما چه کار کنیم؟ یکی بیاید بگوید چه کار کنیم؟»همون استاد، امروز در استان ما، یک طرح تولید لولهٔ «فولادی» افتتاح کردن!#ایران_آب_ندارد (@mahdiyartian) ...
«به آینده سپرده شد»― نقاشیهای بهرام دبیری، موزهی هنرهای معاصر ...
۱. چهارشنبه یکی از همدورهایهام از رسالهاش دفاع کرد. چهار نفر بودیم و این اولین فارغالتحصیل بود. ۲. در هفتهای که گذشت، سرگروه ادبیات منطقه اومد از کلاسها و روش تدریسم بازدید کنه. تنها کلاسی که یه کم باهاش چالش داشتم یازده انسانی بود. از شانس قشنگم دقیقاً همون ساعت اومده بود. گویا این یازده انس ...
ایران جز باهوش کشور هاست؟ فکر نکنم... امروز برای مشکل هورمونی که داشتم رفتم بیمارستان. نگم برات که ۴ ساعت توی نوبت بودیم (وقت باارزشم هدر رفت) و کلی آدم بی نوبت رفتن داخل و وقتی اعتراض می کردی های و هوی و دعوا راه می انداختن و... یه خانمه کنار من بود که پسرش مریض بود. طبق چیزی که دیدم احتمالا گوارشی ...
یک نبرد پس از دیگری یا نبرد پُشتِ نبرد را ای کاش پُل توماس اَندرسون نساخته بود. فیلمی از زبانِ خلاقانهی کلاسیکمآبه اندرسونْ با محوریتِ داستانای که لایههای مُدرنیسم و فاشیسمِ متعددی دارد. خوانشِ فیلمنامه، که اندرسون خود نویسندهی آن بوده، و بعد تبدیل آن به زبانِ خیالانگیزِ درامْ تأویلِ سینمایی ...
قسمت 1 : آنسوی سکوتِ صبحِ سرد باد سرد از لای درزهای پنجرهی چوبی اتاق میگذشت و به گوشههای پتو میچسبید. هوا هنوز روشن نشده بود و چراغِ کمجانِ کوچه از پشت شیشهی مات، لکهای زرد روی دیوار میانداخت. سِوْدا از همان پشت تاریکی چشم باز کرد؛ نه از خواب پریده بود، نه رؤیا دیده بود، فقط جسمی که سالها ...