عصر یک روز از اوایل پاییز امسال من دوان دوان رفتم یک بخاری برای این خانه بخرم با این تصور که اگر بخاری را زود،تند و سریع نخرم از سرما یخ خواهم زد و خواهم مرد.اما،همانطوری که همه با هم مشاهده کردیم این پاییز گرم ترین پاییز قرن از آب درآمد و هوا را نه تنها سرد نکرد که بدجور به تابستان باخت و ما حدود د ...
همیشهٔ تاریخ، ملیجکهایی بودن که خوشرقصیها داشتن؛ الانم هستن و تا اینجاش چیز تازه و عجیبی نیست. ولی اینایی که «خیلی راحت» به هر کسی که امروز کار هنری و فرهنگی میکنه، انگ شرففروشی میزنن، دنبالهٔ همون جماعتی هستن که محمدعلی فردین، بهروز وثوقی، ناصر ملکمطیعی، پرویز صیاد و دیگران رو ممنوعالکار و ...
Forwarded From کار برای زندگی | الهام مراد📌 وقتی جامعهٔ مدنی، طبقاتی میشود...اعتراض به تمرکز قدرت و ثروت در دست گروهی از مردم و طبقاتی شدن جامعه، یکی از دغدغههای رایج در بین فعالان اجتماعی است. اما یکی از خطرات آرام و کمتر دیدهشده که کنش اجتماعی را از درون پوک و بیاثر میکند، طبقاتی شدن خود جامع ...
الان که من پاهامو به دیوار تکیه دادم و تو سکوت و نور کمِ خونه انگشت هام روی صفحه ی گوشی میلغزند، کل خانواده دور هم جمع شدن کیک تولد میخورن فک میکنم تنها غایبین جمع من و تو باشیم دایی.. کاش حداقل تو بودی.. کاش بودی.. .... برنامه مرخصی ماه بعد رو دادم بهش گفتم شب یلدا شیفتم بده ، دوست ندارم خونه باشم. ...
هنوز استاد چیزی ارسال نکرده . امروز صد دفعه ایتا رو چک کردم . شاید آخر شب برام فایلو بفرسته . خیلی خستم و خوابم میاد اما میدونم از استرس خوابم نمیبره. من واقعا دعا میکنم استاد اینقده خوشحال باشه که اصلا حال و حوصله کار منو نداشته باشه همینجور بگه برم .. خدا من آدم خوبی نیستم ولی تو مهربونی تو کمک ک ...
سهشنبه خانم صبحدوست سر ساعت ۱۰ و ربع زنگ زد ساعتی که هر هفته برای ماساژ و ورزش با من به خانه کوچکمان سر میزدند. به شوخی گفتم خانم عطایان نیامده این ماه حقوقش را نمیریزم. ولی هر دو میدانستیم قرار است امروز خانم عطایان اولین مهمان خانه کوچکمان در این گوشه پرت باشد، در…Continue reading به کمربند جب ...
دیروز که اینا تموم شد،. امروز بیکار بودم ازبعد ظهر خوابیدم وقتی بیدار شدم ساعت 3 بود غذا آماده کردم گذاشتم برای بابا.. الان سرحالم کل لباس هامو بریز پایین دوباره مرتب کنم کتاب بخونم برم حیاط ورزش کنم کلا سکوت شب رو دوس دارم ☺️ دلم می خواد گاهی روزها بخابم شب ها به کارهام برسم حتی دلم می خواد غذا فرد ...
گورآبه به کارگردانی کوروش عنایتی یک نمایش دستوپا شکسته از شهر قصّهها است. عنایتی که بازیِ تأمل برانگیزی در «راه باریک پشت کوه» محمدحسین سطانی، ایفا کرد اکنون در جایگاهِ مؤلف نویدِ آیندهای درخشان را به علاقهمندان این عرصه میدهد. اولین مواجهه من با متن نوستالژیهایی بود از ادبیات که برایم یادآوری ...
دیروز بعد خیلی خیلی وقت رفتم بیرون .البته میخاستم باز هزار بهونه ریز و درشت جور کنم و نروم اما این دفعه مامانم هم همراهم بود و رفتیم . کمی توی بازار گشتیم خیلی خلوت بود. پارچه فروشی ها پارچه ی جدیدی نداشتن همه ی اینها را سال قبل هم چیده بودن کفش جدیدی زیاد نبود شلوار قشنگی نبود .. تازه همین ها خیلی ...
الف سماور را روشن کرد و لیوانی چای برداشت. سپس به بالکن کوچک خانه رفت، جایی که خرت و پرتها — صندلی، پیاز و سیبزمینی — کنار هم تلنبار شده بودند. صبح های پاییز آفتابی نیمه گرم بر گوشه بالکن میتابید و چای خوردن را با نظاره بر تصویر مقابل که بام خانه ها و چند درخت بزرگ آنطرف تر و چندین کوه و کبوتر بود ...