۴ سال تلاش کردم تا نرسم ب این نقطه ای که بگم دیگه نمیشه. دیگه توان ندارم. هر چی داد میزنم که دیگه توان ندارم، صدام شنیداری نداره. شایدم چون داد هام توی چشمامه. نه صدایی از گلوم.انسانی از نسلی خسته، وابسته و معتاد به گوشی توی دست، دور از ارزوهاش، تلاش های بی نتیجه، خستگی هایی که بین راه تصور میکنه ش ...
پادکست شادی جدیدمیدونی خیلی وقتا فکر میکنیم داریم انتخاب میکنیم، ولی در واقع عادتهامونن که دارن همهچی رو میچرخونن.پژوهشا میگن تقریباً ۴۳٪ از کارهایی که تو روز انجام میدیم، کاملاً ناخودآگاهن!یعنی فقط داریم تکرار میکنیم... بدون اینکه بفهمیم چرا.این عادتها آرومآروم میشن بخشی ازمون:توی رابطه ...
ما ارتباطمون با فامیل هیچوقت اونقدر هیجان انگیز نیست یا نبوده. شاید بیشتری موقعی ک حس کردم خیلی خیلی بهم نزدیکیم، ۱۳ بدر هایی که من ۸ سالم بود، ۹ سالم. بعدش دیگهکم کم همون ۱۳بدر ها هم محو شدن. ولی خب از وقتی اینستاگرامم اومد، توی گوشی خواهرم عکس های بیرون رفتن های خانواده ی داییم و خاله ام، یا دختر ...
این نوشته در حقیقت حاشیهای برای یک نوشتهی دیگر است.https://virgool.io/@Amookia/%D8%AE%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%AD%D8%A7%D9%84-%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%87%D8%A7-fbdbn7mmdaofاحساساتی دستنخورده، به غایت شفاف و خالص که قلب مانند یک نوزاد، به محض زاییده شدن در پارچهیی ابریشمی میپیچد و به دستِ مغز ...
بچه ها من گاوم؟!؟!؟!؟!؟ نه واقعا سوال شده برام. من جدی گاوم؟!؟!؟!؟!؟! نفهمم؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟! درس عبرت نمیگیرم؟!؟!؟!؟! جدی درس نمیگیرم؟!؟!؟ چقدر من گاوم اخه😂😂😂😂😂چطوری میتونم ی روز آروم زندگی نکنم. چقدر تصمیم اشتباه اخه. چقدر مسیر اشتباه. چقدر هی ب خودت بگی نه من فلان کارو باز نمیزارم روز آخر. چقدر آخه. ...
کاظم اسدی به بچه میان حوله نگاه کرد در حالی که نفس نفس می زد و ترسیده بود دستش را بالا برد و عرق پیشانی اش را پاک کرد باز هم به نفس نفس زدن هایش ادامه داد و خیره شد چیزی که می دید عجیب بود پسرش گریه می کرد و دستانش را در هوا تکان می داد و یک سر و دست از شکم بچه بیرون زده بودند. هرگز چنین چیزی ندیده ...
پادکست شادی جدیدخیلیا داریم جون میکنیم تا یه زندگی «همهچیتموم» بسازیم.از بچگی برامون یه مسیر از پیش نوشتهشده تعریف کردن، انگار که شادی یه فرمول ریاضیه:➖ برو مدرسه خوب➖ پیدا کن یه کار درستودرمون➖ یه خونه واسه خودت بخر➖ ازدواج کن➖ بچهدار شوو تهش؟ قراره «خوشحال» باشی. 🎯اما واقعاً همیشه اینطوریه؟ر ...
اولین باری که با ویرگول آشنا شدم را به یاد ندارم اما خوب میدانم که اکنون برایم چون معشوق دیرینه ای ست که باید زودتر پیدایش میکردم .ویرگول برای افرادی که عاشق گوشه دنج و خلوت اتاقشان برای لحظه ای فرار از دنیای واقعی به سوی کلمات و داستان ها هستند به مثابه ی پاریس برای وودی آلن است : زیبا , رنگارنگ , ...
بعد از اتفاقات عجیب و اکثرا ناراحتکنندهای که این مدت برام افتاد، دارم سعی میکنم دوباره خودمو پیدا کنم و به زندگی دلخواهم برگردم.بهنظرم یک از سختترین قسمتای زندگی اینه که هی باید شکست بخوری و دوباره سر پا شی و این چرخه تمومی نداره. انگار زندگی ما هم مثل همون مورچهایه که هی دانه افتاده رو تا بال ...
توی دوران سربازی، بین اون همه فشار و خستگی و جنگ اعصاب، تنها چیزی که آرومم میکرد، یه دفترچه بود. همون سررسید سادهای که توش برای خودم مینوشتم. با خیال راحت، بدون فیلتر، بدون قضاوت، بدون ترس، یه جورایی از دنیای پردردسر اطرافم پناه میبردم به دنیای آروم کلمات. جایی که خودم بودم.با اختیار، با آزادی.« ...