غم دیگر حقیقتا داشت از منافذ سرم می زد بیرون. طاقت نیاوردم و رفتم چند کیلومتری خانه، در مرغزار وسیعی که در تمام فصول، بخشنده و آرام و پذیرنده است پیادهروی. فرو رفته بودم و غمم از همه چیز جهان بزرگتر و پررنگ تر بود. که ناگهان تلفنم پیام داد و چند دقیقه بعدش، آنقدر تصویر و متن و کامنت های زیرش را بال ...
در رابطه با میزان نفرتم از تماس تلفنی باید این را بگویم که هربار گوشیام زنگ میخورد، یاد این عکس میافتم و با اینکه نمیدانم کی و کجا اولین بار دیدمش، برای سازندهاش درود میفرستم!الآن باز چهار نفر زنگ میزنند و میگویند: «کلک! یعنی از دیدن شمارهی ما هم خوشحال نمیشی؟» نه دوست خوبم، نمیشوم؛ باور ...
زمانی که #سریال «نردبام آسمان» پخش میشد دبیرستانی بودم. همون زمان هم خیلی دیده نشد ولی من پای ثابتش بودم و دوستش داشتم؛ هرچند ایرادات زیادی (خصوصاً دیالوگها) داشت ولی اثر ارزشمندی بود.این چند وقتی که «آیفیلم۲» نشون میداد مجدد دیدم و برای بار چندهزارم درود فرستادم به روان غیاثالدین جمشید کاشانیِ ...
جایی در نزدیکی آتشکده - که فقط چهار ستونش باقی مانده بود - بابا گفت دستگاهش را از کولهپشتیام در بیاورم. باورم نمیشد که با خودم دستگاه گنجیاب آورده بودم توی تخت سلیمان! تا آمدم زیپ کوله را باز کنم هومن هشدار داد که نه. بعد ابرو بالا انداخت و دیوار روبرو را نشان داد. دوربین مدار بسته! بعد آرام گفت ...
از کار تماموقت استعفا دادم تا بتوانم روی پروژههای نوشتنی و پژوهشیام تمرکز کنم. روی دستم یک کتابِ ناتمام است و پژوهشهایی که قرار نیست جهانِ علم را تکان بدهند، اما به سرانجام رسیدن آنها، من را خوشحال خواهد کرد؛ و چه چیز مهمتر از خوشحالی توی این دنیا، آن هم از نوعِ علمیاش؟یک برنامهٔ یکماهه برای ...
۱.آیا دوستی داری که با او بتوانی در سکوتی دلچسب، موزهها را تماشا کنی؟۲.در تماشایِ اشیایِ موزه، مشتاق آنهایی هستم که در کنجاند. گوشه و کنار. فضای زیادی اِشغال نکردهاند و دور از چشماند. همانهایی که روی دیوارهای فرعی نصب شدهاند یا در راهروها و دالانهایی جا خوش کردهاند که بازدیدکنندههای کمحو ...
بعد از دورههای طولانی معاشرت و جمعنشینی، به گوشهها و کنجهای خودم میخزم. هرگز کسی نتوانسته این نیاز را در من خاموش کند که به درون خودم برگردم و پوشهی فکرها و خیالاتم را مرتب کنم. برای خیلیها احیا شدن در خلوت بهمعنی نفی حضور دیگران است. انگار همین که میخواهی خلوت خودت را داشته باشی، پس غیراجت ...
تا در کلاس را باز میکنم، لپهای آن صورت کوچک و لباسهای کودکانهاش بیشتر از هر چیزی به چشم میآید. چیزی که از ذهنم میگذرد این است که کلاس، مثل بقیهٔ جلسات گذشته نیست. حالا مادری با فرزندِ کوچکش سر کلاساند. یکجور تُردی و بامزگی. و درعین حال موقعیتی احتمالا تازه که آدم نمیداند در مواجهه با آن چه ...
تن نحیفش رو در حضور فامیل و دوست و آشنا زیر خاک کردیم، خسته و غمگین برگشتیم خونه…پادکست کتاب تراژدی، اپیزود ۳شنیدن در کستباکسhttps://castbox.fm/app/castbox/player/id5357106/id871518972 ...
حکمرانی اعداد و ارقامزمانی میرسد که تمام قائلههایی که امروز بر سر حقوق زنان در طرح اصلاح #قانون_مهریه داریم تمام شده و قانون کار خودش را میکند. این طرح میتواند مثل همه بحثهای حقوق زنان به یک اصطکاک طولانی و بی نتیجه تبدیل شود و هر اعتراضی علیه آن بیفایده باشد. میدانید چرا؟ چون هزینه رسانهها ...