۱۲ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

۱۱ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

۱۰ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

۹ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بندهایی جلوی پر کشیدن پیرپسر را گرفته‌اند. هر لحظه که فرصت پیدا می‌کند روی پای خودش بیاستد و تصویر یک آدم واقعی را نشان دهد، یکی از این بندها پایین می‌کشدش. یکی منابع اقتباس‌اند و دیگری تلاش برای انطباق یافتن بر وضعیت سیاسی اجتماعی ایران. بندهایی که در اظهارنظرهایی که درباره‌ی فیلم شنیده‌ام و خوانده ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

▪️کوتاه درباره‌ی پیرپسر➖️ @mohsenzohrabi_essay ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

توی یکی از اجراهای استودیویی، انوشیروان روحانی پشت پیانو نشسته و درحال نواختن است. هایده کنارش ایستاده و به زیباترین حالت ممکن در مقدمه‌ی موسیقایی انوشیروان روحانی غرق شده. این وضعیت که بیشتر از چند ثانیه دوام نمی‌آورد با خواندن هایده و لب‌خوانی انوشیروان روحانی شکوفا می‌شود. چشم‌های براق نوازنده و ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

من یک درختم!: در کنار مرگ مامان رو که داشتیم به بیمارستان می‌بردیم گفت: "به خاله زنگ بزن خبر بده." و این عجیب‌ترین چیزی بود که ما بچه‌ها شنیده بودیم. آخه مامان همیشه اعتقاد داشت ناخوشی‌ها م ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

در کنار مرگمامان رو که داشتیم به بیمارستان می‌بردیم گفت: "به خاله زنگ بزن خبر بده." و این عجیب‌ترین چیزی بود که ما بچه‌ها شنیده بودیم. آخه مامان همیشه اعتقاد داشت ناخوشی‌ها مال پستوی خونه‌ست و تا جایی که می‌شه کسی نباید بفهمه حال بد آدم رو. می‌گفت تا سیلی هست، صورت آبرو داره به سرخیش. می‌گفت جیوه پش ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

Forwarded From دست‌خطبچه را که رساندم و برگشتم برق نبود و در پارکینگ باز نمی‌شد. زیر هر درختی ماشینی بود و زیر سایه‌ی هر ماشین گربه‌هایی. از اجبار ماشین را زیر آفتاب پارک کردم و بعید بدانم با دمایی که پیدا می‌کند گربه‌‌ای بهش تف هم بیندازد. آسانسور طبعا قفل کرده بود و از پله که بالا می‌آمدم همسایه‌ی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید