چون تصویر در یک صفحه عمومی بود، اینجا منتشر کردم. زیرنویس عکس نوشته بود: حق است که مادربزرگها تا ابد زنده بمانند.داشتم به حق بودن این جمله و ناحق بودن جهان فکر میکردم که دیدم بین نظرها، مادربزرگی که در عکس پروفایلش شیرین ترین چهره و لبخند دنیا را دارد نوشته: و زنده می مانیم. در یادها...و مگر چنین ن ...
شروع سریال تاسیان برای من مصادف شد با هدیه گرفتن اشتراک فیلیمو. آمدم تست کنم ببینم کار میکند و دیدمش. آخرین (و البته اولین) سریالی که دیده بودم lost بود. یعنی حتی مختارنامه و امام علی را هم ندیدم، پخششان بعد از ساعت خوابم بود!اما بعدچی بود این؟ نه پیرنگ و داستانی، نه شخصیت پردازیای، نه حتی طراحی ص ...
فکر میکنم همه ی چیزهای پراکنده ی زندگی ام را باید بنشانم سر جایشان.دوست دارم ذهنم را به یک اتاق پذیرایی تبدیل کنم با صندلی های زیاد.روی یک صندلی علی را بنشانم،روی یکی سینا را،روی بعدی مادرم را.به نوشتن هم یک صندلی اختصاص بدهم.به کتاب خواندن،به خانه و نیازهاش یک صندلی بدهم.به زندگی عاطفیم یک صندلی،به ...
از یادداشتهای محمود قلی پورعکس در کامنتخواهش میکنم به این عکس بد خوب نگاه کنید. ساعت الف حوالی میدان فاطمی. عکس را در حال حرکت گرفتم، حدود ساعت هشت شب چند روز قبل. ناگهان دیدمش. انگار بیست سال بود فراموش کرده بودمش. شاید هم کمی بیشتر. دانشجو بودم، چرا آنجا قدم میزدم فقط یک احتمال دارد: نزدیک خوابگ ...
لحظه ورود به قله ...
۲۰۰ متر مانده به قله ...
۱۶ ...
۱۵ ...
۱۴ ...
۱۳ ...