فریدون فروغی؛ همیشه غایب#پادکست@Radiotragedy ...
Audioشمارهی دهم؛ همیشه غایبآخرین شمارهی فصل چهارم «رادیو تراژدی» دربارهی فریدون فروغی است؛ خواننده، نوازنده و آهنگسازی که قبل از بیست سالگی به شهرت رسید و خیلی زود بدل به ستارهای در موسیقی پاپ ایران شد. اما روزگار چرخید و زندان و ممنوعالکاری زندگیاش را تغییر داد؛ تا جایی که به بنبست رسید. این ...
چشم و چراغ: یکی از دخترهای مشتری ثابت سانس ساعت شش استخر است. مانتو و شلوار کرپ اداری میپوشد با مقنعه پفی مشکی. فلت و بلند و لاغر است. هیچکدام از المانهای جذابیتهای اینستاپسند را ندارد. پ ...
توی بازار سنتی مسقط، چشمم میافتد به کارتپستالهایی که تصویر یک زنِ برقعپوشاند در حالِ ریسندگی. خوشم میآید. اول یکی برمیدارم. قیمت را میپرسم. تومانِ ما در برابرِ ریال عمانی، بدجور نحیف و لاغر بهنظر میرسد. ریال عمانی حتی چاقتر از دلار و یورو است. توی حسابکتاب ذهنیام که اول ریال اینجا را ب ...
یکی از دخترهای مشتری ثابت سانس ساعت شش استخر است. مانتو و شلوار کرپ اداری میپوشد با مقنعه پفی مشکی. فلت و بلند و لاغر است. هیچکدام از المانهای جذابیتهای اینستاپسند را ندارد. پیداست بعد از استخر مستقیم میرود سرکار. چهمیدانم کارمند دبیرخانه یا منشی رئیس. همیشه فکر میکردم این نوع یونیفرمها و مق ...
Forwarded From در غیاب آبیها•چند ماه قبل از اینکه نیکا را بشناسم، توی مسیرم گاهی آهنگ سلطان قلبها را گوش میدادم. یادم هست همیشه قبل از آن، آهنگ ای ساربان پخش میشد و ناگهان از حال خراب و خستهای میخزیدم توی حس عاشقانه و پرشور سلطان قلبها. این آهنگ وادارم میکرد به معنای عشق و اثرش روی آدمی فکر ...
برای من حافظ چشمه است. از دل سنگ، همواره و منظم میجوشد. زلال و خوش و سبک. راحتم که مشت پرکنم و به سر و صورتم بزنم. بنوشم و صفایی کنم.اما مولانا مولانا اقیانوس است. مهابتش من را میبلعد. حجم سرور و سرخوشیاش برای سلولهای بدنم ناآشناست. شوکهکننده است. دردآور است. یعنی انسان میتواند به اینجا برسد؟ ...
به درجهای از عرفان رسیدم که میروم توی بیکری، میچرخم، تکتک نانها و شیرینیها را بررسی میکنم، عطر نان تازه و مربای آلبالو و کره را عمیق استشمام میکنم، از خلاقیت و زیبایی لذت میبرم و خیلی راحت بیرون میآیم. ...
ایمیل رییس دپارتمان منابع انسانی را ساعت شش و نیم عصر روز جمعه دریافت کردم آنهم وقتی مرخصی استعلاجی هستم. لحن نامه برخلاف معمول سرد و distanced بود. مثلا همیشه مینوشت خانم دکتر فلانی، امروز اسم و فامیلم را نوشته بود و متلک طور که امیدوار است این مدت کمی بهتر باشم! و بعد فشار حداکثری را با مارکرهای ...
روزی که خیریهی آبشار عاطفهها با یه شمارهی جدید بهم زنگ نزنه، قطعاً روز مبارک و میمونیه! فرقی نمیکنه روز کاری باشه یا تعطیل، صلح باشه یا جنگ، صبح باشه یا شب، هر روز یه شمارهی جدید از آبشار عاطفهها زنگ میزنه و درخواست کمک میکنه.یک بار حتی براشون توضیح دادم که شما وقتی بیش از حد روی یک چیز پافش ...