درس چهارم: با دغدغه روتین پوستی نمیشود ماندگار شد!تا به حال شنیدهاید پشت سر کسی که مردهباشد بگویند یادش بخیر چه پوست خوبی داشت؟ یا بنشینند در سوگش حسرت بخورند که خدابیامرز چقدر خوشتیپ و خوشگل بود؟ مثلا روضهخوان سر مزار بیاید بگوید "آخه ماشینش بیامو بود" و حضار گریبان بدرند؟چیزهایی که از ما به ...
درس سوم: شکنجه شدن با اعداد همیشه این را افتخاری برای خودم میدانستم که از دنیای اعداد دورم. از دودوتا چهار تا کردن و از حساب و کتاب همه امور را دقیقا دانستن. به نظرم میآمد اعداد دشمن لطافت انسانها هستند. هرچیزی که از جهان عمیق روح انسان فاصله بگیرد لاجرم تبدیل به عدد میشود و انتهای روح انسان هم ...
درس دوم: نه به منفعت شخصیبرای شما شاید شبیه شعار باشد، اما برای من این چندمین بار است که ثابت شده وقتی پای منفعت شخصی به کاری باز شود، جز تباهی چیزی عایدمان نمیشود. این طرف یکی به خاطر بر سر زبان افتادن نامش کار میکند، دیگری به خاطر پول خوبش و آن یکی هم تا صندلی درخوری برایش خالی نشود راضی نمیشود ...
توی ساعت استراحت کلاسم یکی از دانشجوها، پسر مؤدب و ساکتم، با دو تا لیوان چای آمد داخل. یکی برای خودش، یکی برای من. از بوفهی دانشکده خریده بود. محبتش قلبم را آب کرد. از این جنس مراقبتها بین بچههای کارشناسی که همهی حواسشان پیش شیطنت و اذیت کردن است خیلی کم میشود دید.چند روز قبلش توی مراسم چهلم، ...
عزیزم؛ زندگی شبیه فیلم طعم گیلاس نیست. اصلاً به کجای این زندگی پرهیاهو میآید که کارگردان باحوصلهای مثل کیارستمی داشته باشد؟ جوری که اتفاقها همه نرموملایم جلو بروند، روزها مثل جادهای خاکی، خلوت باشد و آدمها شبیه پیرمرد سادهدلی که تأثیرگذارترین قصهها را بلد است. خودمان هم شبیه مردی نیستیم که ...
بعضی روزها آنقدر خشن میگذرند که شبها باید به خودم یادآوری کنم آن آدم جدی و زمخت ساعات کاری نیستم. گاهی توی مسیر برگشت، چند تا آهنگ پیدا میکنم که لبههای تیز و بُرندهی روز را میسابند و نرم میکنند. سنگینی مناسبات اجتماعی را از دوشم برمیدارند و احساساتم را از بایگانی سینهام بیرون میکشند. یکی ...
خواب معلم ورزش دبیرستانمان و امتحانگرفتنش را دیدم. یکی از بخشهای امتحان این بود که هفت بار دور زمین بسکتبال مدرسه بدویم و او زمان بگیرد و براساس دقیقه و ثانیههای دویدنمان نمره بدهد. تئوری خودش این بود که سه دور اول انرژی دارید و باید خوب بدوید. دور چهارم کمی سرعتتان را کم کنید برای تجدید قوا و بع ...
I had a dream. In fact, it was the night I met you. In the dream, there was our world, and the world was dark because there weren't any robins and the robins represented love. And for the longest time, there was just this darkness. And all of a sudden, thousands of robins were set free, and they fle ...
آدمها تنهایت میگذارند، با این یکی نمیشود جنگید. کسی که همراه شادیهایت بوده تنهایت میگذارد. کسی که شریک غمهایت بوده هم تنهایت میگذارد. کسی که به بودنش امیدوار بودی تنهایت میگذارد، کسی که آمده بود از تنهایی نجاتت بدهد هم تنهایت میگذارد. هر کدام رنجی روی قلبت میگذارند، کم یا زیاد. بعضیها نز ...
Love is awful. It’s awful. It’s painful. It’s frightening. It makes you doubt yourself, judge yourself, distance yourself from the other people in your life. It makes you selfish. It makes you creepy, makes you obsessed with your hair, makes you cruel, makes you say and do things you never thought y ...