از متن مقالهای که میخوانم:«بهجز مقاومت چریکی، مقاومت نامرئی و خاموش غیرنظامیان هم هست؛ آنهایی که وقت جنگ در سرزمینشان، آنجا را ترک نمیکنند. در زبان روسی، معنای تحتالفظی واژهی «غیرنظامیان» در مقابل «نظامیان» این است: «کسانی که در صلح زندگی میکنند»؛ آنها دقیقاً زمانی در صلح زندگی میکنند که ...
برای وطن گریه کردمبرای خودم بیشترکه چه غریبانه مردمان این دیاریمچه غریبانه که برای فریاد زدن عشق وطن هم، باید دلیل بیاوریم... ...
این چند روز که تلگرام قطع بود یک کانال در بله ایجاد کردم تا بتونم روزمرههای جنگ رو بنویسماگر دوست داشتید بخونید، اینجاست🥰https://ble.ir/dailywriteswar ...
صاحبخانه یک زن فرانسوی میانسال است که معلوم نیست چرا بیست سال پیش با یک مرد ایرانی ازدواج کرده. عینک پهن کائوچویی به چشم زده و موهای صاف و خاکستریش را پشت گوش داده. به انگلیسی میگوید با میوههای نارس توی باغش مربا درست کرده و ما ادای خندیدن درمیآوریم، چون در این لحظه مربا برایمان کمترین اهمیتی ندا ...
مشت بر صورت غریبه همزبان!در صحنهای از فیلم «بهترین سالهای زندگی ما» شخصیت «هومر» که در جنگ جهانی دوم مجروح شده، وقتی با غریبهای در کافه همصحبت میشود که نسبت به جنگ و آرمان آمریکایی ناامیدانه حرف میزند، با کمک دوستش حسابی از خجالتش درمیآید. این مواجهه جایی به مبارزه تبدیل میشود که مرد غریبه ش ...
هنوز چند ثانیه مانده تا واکنش بدهم. ماشین جلو ناگهان ایست کامل کرده. بابا با اضطراب میگوید: «ترمز کن.» به خاطر اضطراب او میایستم، نه خودِ واقعه. او موقع رانندگی همیشه پیش من نشسته و نگذاشته خودم با خطر مواجه شوم. که خودم تشخیص دهم باید بیاستم. مثل یک زنگ خطر در زندگیم عمل کرده و چون ترسهایش بیشتر ...
انگشتهام فلج شدهان و همهی کلمههایی که میخوام بنویسم،به ترس و تنهایی تبدیل شدهان. ...
این نامه را بین خرت و پرتهام پیدا کردم. ۸ بهمن ۹۸ نوشته بودمش.خواندنش حال خودم را خوب کرد. امیدوارم حال کس دیگری را هم خوب کند.«مریم عزیزم سلامامروز که دارم این نامه رو برات مینویسم توی یکی از سختترین روزای زندگیتی. تازه دو روز قبل برای ترم بعد انتخاب واحد کردی. پیش استاد راهنمات خجالت کشیدی و ا ...
تنها قسمت از ذهن و جسمم که شبها واقعاً میخوابه، دستها و پاهامه. طوری خواب میرن و بیحس میشن که هر روز صبح برای خاموش کردن زنگ ساعت پنج دقیقه توی خودم گره میخورم و بعد از تلاشهای فراوان، تسلیم میشم و دقایقی به صدای دیریرینگ دیریرینگ گوش میدم تا بالأخره حس به انگشتهام برگرده. ...
Forwarded From من یک درختم! (maryam shavandi)"چیزی شبیه به مجسمههای میکل آنژ":این توصیف اوریانا فالاچی، خبرنگار ایتالیایی، از امام خمینی است. بعد از مصاحبه تاریخیاش در سال ۵۸ در گزارشش تنها به مکتوب کردن سوالها و جوابها اکتفا نمیکند، از حال و هوای بیت امام، نوع برخورد اطرافیان و حسی که در مواجه ...