یادم نمیرود ۱۲ ساعت از بمباران سنگین ناحیهای در لبنان گذشته بود، خبر پیچیده بود که احتمالا سید حسن نصرالله هدف بوده است و طبق معمول بعضی ادعا میکردند هیچ اتفاقی نیفتاده است. معلوم نبود کدام خبر باور نکردنیترست. نیم ساعت مانده به اخبار ۱۴ ناگهان برنامههای تلویزیون قطع شد، مجری کاملاً رسمی اعلام ...
یکی از دردناکترین عادتهایی که برای هر انسانی ممکنه به وجود بیاد به نظرم، اهمیت دادن به قضاوت دیگران هست. به این فکر کنیم که دیگران در مورد ما چه فکری میکنند و با این فکر خودمون رو عذاب بدیم که «نکنه در مورد من بد فکر کنه» و یا «این چه کاری بود که کردم یا اشتباهی بود که کردم، حالا فلانی چطور در م ...
یکی از دندانهای لیلی آپسه کرده بود، بدجوری هم خراب شده بود، پیش چند تا دکتر رفتیم، یکی از راهها درست کردن دندون بود که به نظرم چون شیری بود خیلی اهمیت نداشت، به خصوص که اوضاع دندونش اصلا خوب نبود، راه دیگه کشیدن دندون […] ...
امروز اومدم خونه، لیلی گفت باید بریم سینما، من دوست دارم با تو برم این فیلم رو ببینم. وقتی جمله رو اینطوری شروع میکنه یعنی راهی برای در رفتن وجود نداره، برای عصر بلیت گرفتیم و رفتیم این فیلم رو دیدیم. اینکه ایران تلاش میکنه […] ...
در اولین روزهای کاریم در مجموعهی جدیدی که رفتم، فقط سعی کردم بفهمم کی به کیه، چی به چیه! بعد از کلی گشتوگزار در سازمان، با رئیس یه ملاقاتی داشتم و براش از وضعیت آدمها و کارها گفتم، براش واقعا عجیب بود، ازم پرسید چطوری […] ...
سعید جلیلی جذابیت ظاهری ندارد، بیان مردم پسند ندارد، زبان بازی نمی کند، ۱۱ سال طول کشید تا عصبانی شود، توهین بلد نیست، عصبانیتش هم غیر عقلانی نمیشود، ساختمان و پل نساخته، کارهایش را به دلایل امنیتی نمیگوید، مصالح کشور را خرج خودش نمیکند، توصیه پذیر به نظر نمیرسد، مبهم است، نقطه سیاه ندارد، برنام ...
« فکر را پر بدهید »و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر«فکر باید بپرد»برسد بر سر کوه معنیبشود فرهادیبشکافد آن راو ببیند که میان افق باورهاکفر و ایمان چه... ...
در حیاط بیمارستان با هم راه میرفتیم. چند روز بعد از امتحان بورد بود و مشغول کارهایی بودم که چند ماه آنها را به تعویق انداخته بودم. او شش سال قبل از من بورد داده و نتیجه بسیار خوبی هم گرفته بود. گفت: قبول داری هیچ آزمونی شبیه به بورد نیست؟ کنکور و دستیاری هم […] نوشته در مورد آزمون بورد تخصصی و مدل ...
امروز لیلی برای اولین بار رفت مدرسه. چقدر این سالها زود گذشت. وقتی توی خونه داشت لباسهای مدرسهاش رو میپوشید، خیلی ذوقش رو میکردم. به نظرم لیلی این یکی دو ماه گذشته خیلی بزرگ شد. رفتارهاش و حتی حرف زدنش عوض شد. خلاصه امروز صبح […] ...
چیز عجیبی بود. هر شب تهران سقوط میکرد و هر صبح سرجایش بود. خارج نشینان چمدانها را بسته بودند و منتظر پایان مراحل اداری انقلاب بودند تا به رقص آزادی برسند. یکیشان در تجمع کانادا نوشته بود: “تو آنجا گلوله میخوری من اینجا میمیرم” و بعد با دوست دخترش رفتند شام پس از مرگ. اولین…Continue reading اولین ...