محرم امسال هم مثل هر سال توی روستا گذشت و تمام شد شب آخر رو هم بعد از روضه با روشن کردن شمع کنار قبر عزیزانمون و پیچیدن نوای زیارت عاشورا زیر نور ماه به سر کردیم.. و حالا بیرون توی چادر مسافرتی دراز کشیدم و از خنکیِ اندکِ هوای نیمه شب لذت میبرم سایه ی سیاه درخت گردو بالای سرمان و نور کم سوی ماه از پ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

1. اولین روزی که سارا به این خانه جدید آمد، بوی قرمه سبزی کل ساختمان را برداشته بود و از من خواست بک روز دعوتش کنم به صرف قرمه سبزی. همان روز قول تعطیلات تیر را دادم که می شد دیروز و امروز.دیروز سارا سرکار رفته بود و من هم از فرصت استفاده کردم و سعی کردم با تهیه تازه ترین مواد لازم بهترین قرمه سبزی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

موقعیت خنده دار اینکه بیش از ۸ ماهه درگیر ب هستم. شدیدا درگیر. اونقدر که فکر و ذکرم شده بود اون. و اون هم دائم در حال بازی. نمیدونستم چرا اما ازم دوری میکرد و چون دلیلش و نمیدونستم حریص میشدم. هزارتا سناریو تو ذهنم ساختم و براساس اونها اقدام کردم و هر هزار بار شکست خوردم. ب نه بود و نه نبود. شبحی بو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هر عکسی که از تو مانده، دفتری‌ست از حرف‌هایی که نگفتی ولی من خواندم. **** خاطره‌ها، قاب نمی‌خواهند؛ کافی‌ست دلم بلرزد با نامت. مانا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

در سکوت بعضی نگاه‌ها، جهان معنا می‌گیرد؛ نه واژه لازم است، نه فریاد. **** دل‌هایی که بی‌صدا دوستت دارند، همیشه پرصدا باقی می‌مانند در خاطر. مانا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سالها قبل که گرفتارتر بودم و شاغل و یه عالمه مسئولیت هرطور بود دهه محرم حتما روزی یه جلسه روضه رو میرفتم حتی با وجود بچه شیرخواره معمولا یه طوری خودم رو می‌رساندم هم محل جلسه دورتر هم من گرفتارتر‌.شده بود بچه به بغل تو ماشین یا موتورسیکلت ؛اما این سال‌های اخیر نمیدونم وقتم بی برکت شده که امسال از یا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

میدونم به هم ربطی ندارن، اما فرو پاشیدم... فروپاشیدم از شام غریبان، یاد تو افتادم... یهو خودمو دیدم توی اون شب آخر، دم مترو، تنها نشسته بودم و گریه میکردم. میدونی که اشک من در نمیاد مگر اون شب... وقتی مداح خوند: به زیر بوته خاری، دو دختر بچه جان دادند همه از ترس و حیرانی، عجب شام غریبانی... انگار دو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

از من بعید بود اینهمه ننوشتن در بگلفا .. اما خب کلی بهونه دارم برای ننوشتن، سرگرم شدن با کار جدید، جنگ و ضعیف بودن نت، بی حوصلگی و بی انگیزگی، حرف نداشتن .. اون روزی که میدون سپاه کرج رو زدن من دقیقا می خواستم تو اون تایم برای انجام یه کار بانکی برم اون سمت ، اما بیدار شدم دیدم شاهین سر کار نرفته و ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

از زمانی که با همسرم ازدواج کردم یعنی تو این ۶ یا ۷ سال به جز چندبار ندیدم که نماز بخونه، نه اینکه اعتقاد نداشته باشه ها نه! فقط تنبلی میکرد! صبح تاسوعا که از خواب بلند شدم فهمیدم همسرم یکی دوساعت پیش بیدار شده بود، بهش گفتم چیکار میکردی؟! فیلم میدیدی!؟ به شوخی گفت نه مگه من مثل توام؟ نماز خوندم!!!! ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز به این نتیجه رسیدم که تنها راه نجات من این است که ذره‌بین را از روی خودم و احساساتم بردارم. من همیشه عاشق تحلیل احساساتم بوده‌ام ولی اکنون دارم به خودم ضرر میزنم و با غرض احساساتم را می‌بینم. درس خواندن را شروع کرده‌ام و دروغ نگویم این که پسرخاله دوستم بالای سرم است بسیار خوب است. هم خجالت می‌ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید