نسرین نمیدانست دقیقاً از کِی متوجه پیرمرد شده بود. شاید وقتی برای چندمین روز، از کنار همان نیمکتِ چوبی گذشت و دید مردی با موهای سپید، پالتویی قهوهای و عصایی چوبی، در سکوت نشسته و به انتهای کوچه خیره مانده است. همیشه سر ساعت پنج عصر. نسرین، دختر جوانی با عادتهای ساده و دلمشغولیهای بیادعا، هر رو ...
برای ۶امین بار باهام کات کرد! نمیدونم بخندم یا گریه کنم. تو زندگیم با ۶ نفر کات نکردم اما ۶بار ینفر با من کات کرده! جالبه که هر بار از سمت اون بود و برگشت هم از خودش. انقد دوسش داشتم که وقتی خواست برگرده پذیرا باشم. اما الآن دیگه نه. بخش مهمی از احساساتم بی جواب مونده. بار آخر ازش عصبانی شدم، اینبار ...
من دل ندارم ؛ باشه؟! سخته ؛ میدونم . اما اینهمه سال دووم آوردی و گذروندی ؛ بالخره، با هرچی: با خجالت ؛با گوشه گیری ؛ با سر پایین انداختن و سرخ و مضطرب شدن، با دوری از آدما، با نداشتن ارتباط با آدما، با بی حوصلگی ...خب... پس بقیشم میتونی دووم بیاری؟ نه؟! من فکر میکنم آدما از گِل اند ولی تو از سنگی ؛ ...
بچهها ذوق میکنند وقتی چیزی را با اشتیاق نشانت میدهند. مثلاً یک نقاشی کج و کوله، یا ماشینی که از ته جیبشان خریدهاند. پس کمی خلاقیت نشان بدهید، ذوقشان را کور نکنید . حداقل لبخند بزنید، چهرهتان را شاد نشان دهید، حتی اگر خستهاید، حتی اگر آن چیز برایتان بیاهمیت است . تعجب کنید، پوزخند نزنید، سؤا ...
اول اینکه نمیدونم چرا شکلکهای وبلاگم گم شدن.از کجا مشخص بشه یه چیزی رو به مزاح نوشتم ؟ خوب اون روزا که خرگوش قشنگمون رفت تصمیم گرفتم دختر دومی که آرووم نمیشد و هزار تا چرا تو ذهنش بود رو دلداری بدم گفتم بهش ببین من کلاس اول دبستان بودم عمه ام فوت شد سال بعد آبجیم سال بعد مامان بزرگ سال بعد داداشم و. ...
چ امروز خیلی دمغ بود. سعی کردم باهاش حرف بزنم، بهش توجه کنم و یا فقط کنارش باشم. هرکار میتونستم کردم اما زیاد اثر نداشت. در عوض ازم چیزی خواست که جوابم منفی بود و اون خواست سریع برگرده خونه. گفتم تاکسی نمیگیرم و میخوام پیاده برم. راه افتادم تا جایی که نتونستن بیشتر جلو برم. تو یه ایستگاه اتوبوس متوق ...
دستمو از ماشین بیرون میبرم باد گرمی بهش میخوره ،از لایِ شیشه داخل میاد و موهامو به هم میریزه همه چیز رنگِ خاکستری و خفه و گرفته ای داره از روستا که میومدیم هوا ابری بود ، نسیم خنکی به صورتم میخورد و درختای گردو از همیشه سبز تر بودند درختای بید حاشیه ی رودخانه ای که دیگه آب نداره به سمتی خم شده بودند ...
خب من الان کتابخونه ام! قبل از اینکه شروع کنم گفتم یه چیزی اینجا بنویسم که به یادگار بمونه از سال سومی که میخوام برای کنکور ارشد و دانشگاه مورد علاقه ام تلاش کنم! امسال نباید مثل دوسال قبلی بگذره، شرایطم سخت تر شده درست! ولی نباید یادم بره که واقعا تحمل یک شکست دیگه رو ندارم! هربار بلند شدنم خیلی سخ ...
یکم بعد نوشتن پست قبلی تبم شروع شد استخون های بدنم نیر میکشید وسردرد داشتم. دلم خوش بود حداقل کولر روشن اون کنار بخوابم کمی خنک شم برق رفت تا یه ربع پیش که اومد. یه دونه ژلوفن خوردم، خواستم بذارم سرجاش از دستم افتاد خم شدم دوباره بردار دلم می خواست همونجابشینم وگریه کنم.. یه سرماخوردگیه درد بی درمون ...
گلودردم شروع شده و سرفه بدن درد ولی هنوز تب ندارم از دیشب آبیلمو و عسل خوردم صبح هم همینطور وقتی مرض داری دست خودت نیس حکایت میشه همین 😏 یه بشقاب بزرگ هم سیب زمینی سرخ شده چرب وچیلی خوردم 😅 مهم اینکه من مریض بشم اه وناله تو خونه ندارم وخودم پرستار خودمم🙂 *قرارمون یادت نره 🥹 این آخرین خواهش منه ...