دیروز پنجمین سالگرد آغاز زندگی مشترکمون بود و من متعجب از اینکه چقدددد داره زود میگذره ... این حجم از زود گذشتن دیگه داره غیرطبیعی میشه. ولی بخوام رابطه مون رو ارزیابی کنم خدا رو صد هزاااار مرتبه شکر که ب نسبت پنج سال پیش خیلی پیشرفت کرده، علاقه مون ب هم تو این چند وقت اخیر خیلی بیشتر شده و شاهین ...
ساعت دهونیم بود. آسمان شهر مثل صفحهای سیاه با نقطهچینهای نورانی. لیلا، گل یاس خشک کرده را لای دفتر خاطراتش گذاشت. قرارشان سر پیچ خیابان سعدی بود، درست روبهروی درخت نارون، کنار چراغقدیمی. صدای کفشهای مرد روی سنگفرش آمد. مثل صدای آمدن بهار. او گفت: «اگه یاس هنوز بوی تو رو بده، برمیگردم...» ل ...
بخشی از صحبتهای ریما رامینفر درباره زندگی خانوادگی و ازدواج: ... معتقدم وقتی ما بچهدار میشویم باید تلاش کنیم از هرگونه مشکلی که روحیه و زندگی او را دچار تشنج میکند، پرهیز کنیم. هیچ زوجی در دنیا وجود ندارند که خوشبخت مطلق باشند و بهاصطلاح برای زندگی کنار هم به دنیا آمده باشند. هر فردی با ایدهآ ...
الان که دارم اینو مینویسم، بعد از کلی گریه کردن زیر پتو و فشار دادن چشمام به بالشت هستش. دوباره رفتم خاطره اون روزی که پیشت بودم رو برای هوش مصنوعی تعریف کردم تا ببینم کار اشتباهی کردم؟ بهش گفتم واقع بینانه و بدون دلگرمی و دلخوشی دادن جواب بده! گفت نه تو هیچ کاری نکردی! تو چی میدونی از تنهایی با هوش ...
♡این مدت حاوی مقداری خشونت کلامی است.لطفا اگر خیلی حساس هستید، مطالعه نفرمایید.مرسی دکتر تا عکس را دید با قاطعیت گفت استخوان انگشت دوم شکسته است و شکستگی داخل مفصلی است. رفتم برای گچ گیری و گچ گیر گرامی دستور داد که شلوارم را تا زیر زانو بالا بکشم.تا زیر زانو! واقعا؟ چرا؟ شلوارم همان مام فیتی بود که ...
صورتمو شستم و مسواکمو زدم ، غذای فردا رو تو یخچال گذاشتم و ظرفا هم شسته شده تو آبچکونه یه هلو شستم کنارم آماده گذاشتم گوشیم شارژ کردم و شمع و کبریت هم دم دستم گذاشتم نور خونه رو کم کردم و رادیو آوا زدم و منتظرم طبق برنامه برق بره ولی مثل اینکه نمیره صدای موتور ، صدای بچه ها از بیرون میاد حالا که برق ...
همین حالا کتابم را تمام کردم. آخرین کتابی که خوانده و تمام کرده بودم انقدر از نظرم دور بود که فکر کردم این اولین کتابیست که امسال میخوانم و تمامش میکنم. بعد یادم افتاد " ناسور" را هم خواندهام. حتما چیزهای دیگری هم خواندهام و یادم نیست. آخر من که بی کتاب سر نمیکنم. شاید هم کردهام و خودم خبر ندا ...
تنهایی همیشه تاریکی نیست، گاهی آفتابگیرترین اتاق هم میتواند خالی باشد. آدم میخندد، با دیگران حرف میزند، حتی گاهی شلوغترین جمع را همراهی میکند، اما تهِ دلش، یک اتاق هست که درش را هیچکس نمیزند. تنهایی یعنی دلت حرف دارد، ولی مخاطب نه. یعنی دلتنگیات را قورت بدهی، چون کسی حوصلهاش را ندارد. مان ...
در دنیایی پر از صدا و هیاهو، او در شکوه سکوت خود پناه گرفت. سکوتی که نه از ترس، بلکه از قدرت و آرامش سرچشمه میگرفت. در این سکوت، او توانست صدای واقعی قلبش را بشنود و مسیر تازهای برای زندگیاش پیدا کند . مانا/1404 ...
وقتی ببینمش دیگه نمیتونم ازش جدا شم. نگاهش، رفتارش... یهو حس میکنم این آدم با همه خوبی و بدیش مال منه. فعلا خشم و ناراحتیم ازش برای جدا شدن کافی نیس. گفت دنبالت اومدم نتونستم پیدات کنم فکر کردم با تاکسی رفتی، یهو نرم شدم. دیشب راه رفتیم. و بعد رفتیم سینما. فیلم زن و بچه. چقدر گریه کردم. آخرای فیلم د ...