هاله های دورم درحال حاضر خیلی منفی و کدره و واقعا چیزی حالم رو خوب نمیکنه. خسته از یه عده که برچسب زدن روی خودشون و وارد زندگیت میشن و فقط حرف و ادعاعه و بس. مثلا یکی که اونقدر بهم نزدیک شده که وقتی نگاش میکنم انگار تو آینه به خودم زل زدم. واقعا چقدر بده که انقدرررررر توانایی تقلید دارین. من واقعا ب ...
من حافظه افتضاحی دارم و این روزها بیشتر متوجهش شدهام و بابتش بیشتر غصه میخورم. یک اضطراب تازه به آن مجموعه قبلیها اضافه شده است؛ آلزایمر گرفتن. اما حالا نمیخواهم با آه و ناله درباره این قضیه حوصله شما را سر ببرم (شاید بپرسید پس مگر مرض داری که برای گفتن یک چیز دیگر چنین مقدمهای مینویسی، که با ...
راستش خیلی تو وجودم انکارت کردم، اما انگار سلول به سلولم عمیقاً تورو میخوان! روز اولی که دیدمت، با خودم عهد بسته بودم هیچ کسی رو به این خلوت و آرامشی که بهش رسیده بودم راه ندم، اما تو حصار دورم رو شکستی و واردش شدی... روز به روز بیشتر از قبل مثل خون تو رگام جریان پیدا کردی، اونقدر بهم نزدیک شدی، اون ...
چمیدونی چقدر سخته برای خیلیا همون آدم ایده آل واسه یه عمر زندگیشون باشی ولی توئه لعنتی من هیچوقت به چشمت نیومدم چی میشد برای یکبارم شده مثل همه خریدارانه نگاهم میکردی ولی حیف حیف که تو رفتی و من الان باید هزارتا فلسفه بسازم که چرا دارم به همه میگم نه اخه چی بگم چجوری بگم ادم عاقل و قوی ای که این همه ...
اندیشمند فرانسوی ژان فرانسوا بودریار یکی از برجستهترین نظریهپردازان پسامدرنیسم است که دیدگاههای عمیقاً انتقادیاش دربارهی ساختار فرهنگی جوامع پساصنعتی، او را به یکی از رُکگوترین منتقدان پسامدرنیته تبدیل کرده است. شاهواژهی اندیشهی بودریار، «واقعیت» است که شاید دیرینهترین مفهوم در فلسفهی غرب ...
ببین نمیدونم قضیه چیه فقط میدونم کلی آدم دارن تلاش میکنن که منو خر کنن، منم تمام تلاشم و میکنم که اونی که خرم نمیشه رو خرش کنم😂 ببین دست رو هرررررر کی می زارم متاهله😆 امروز خیلییییی زیاد رو یه نفر کراش زدم، به جان خودم کااااملاً زیرچشمی داشتم سر تا پاشو برانداز می کردم... نگاه کردم دیدم حلقه داره، ن ...
نقد ادبی، گفتمانی چندوجهی و متکثر گفتوگو با حسین پاینده، استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه طباطبائی از لغتنامه دهخدا گرفته تا فرهنگ معین و ناظمالاطباء در معنای نقد آوردهاند سِره کردن و سره گرفتن، بیرون کردن درهمهای ناسره از میان درهمها، بهین چیزی را برگزیدن، خرده گرفتن، کاه از دانه جدا کردن، ...
به آپارتمان جدید منتقل شدم. آپارتمان قبلیام تعداد واحدهای کمتری داشت. و همسایهها را میشناختم و صبحها بهشان صبحبخیر میگفتم. از کاترین، خانم شصت سالهای که در بالکن کنار سگش مینشست و یک چیزی شبیه گوبلن میبافت تا مایکل، پیرمرد بازنشستهای که هر روز صبح تو استخر شنا میکرد و بعد روی تخت کنار است ...
ساعت نزدیک ۱ شبه، همه خوابن و فکر کردن به آینده نمیذاره بخوابم. هفتهی پر از تعلیقی پیش رو دارم و امیدوارم همهچی همون شنبه مشخص شه. چقدر عجیبه که یه ایمیل ساده میتونه باعث برنامهریزیهایی بشه که شکل زندگی آدم رو بهکلی تغییر بده. خوبیش اینه که برای هر دو حالتش برنامه دارم و تهش به مقصد میرسم. ...
راستش بعد این همه غر زدن و زجر کشیدن، لازم میدونم یه چیزی تو مایه های آسونی پس از سختی(که به خدا دروغه، سخت تر هم شده🥴✌🏼) تحت عنوان قبولی دانشگاه پس از گذر از هفت خوان رستم، یه پست داشته باشم. بعد از ۱۲ سال محصل بودن با اعمال شاقه که ۶ سال آخر به صورت بُلد طور در سمپاد گذشت و اللخصوص ۳ سال آخر زجر ...