لبخندی بود که زیر بارون گریه شد. ...
حسین پاینده بهزودی دو کارگاه برگزار خواهد کرد. شرح محتوای این دو کارگاه را میتوانید در ادامه بخوانید. اطلاعیهی «کارگاه اگزیستانسیالیسم در ادبیات داستانی» ادبیات نوعی اندیشهورزی است و به همین سبب آفرینش متون ادبی، از دیرباز تاکنون، با ژرفاندیشیِ فیلسوفان مقایسه شده است. به طریق اولیٰ، بخش بزرگی ...
رفتم پیش دکتر. دقت کردهاید میگویم دکتر، و نمیگویم دکترم؟ یعنی عرضم این است که به این جزئیات توجه کنید؛ البته نه در اینجا، چون اینجا که یک مشت خزعبل بیش نیست، در زندگیتان. هرچند خود زندگی هم خزعبلی بیش نیست و از آمدن و رفتن ما سودیش کوجیست (ها ها ها). داشتم میگفتم که رفتم پیش دکتر. راستی جنسی ...
4/10/1403 تاریخی که تماس گرفتم دو روز پیش بالاخره باختم به دلم باختم بعد این همه وقت جنگیدن و بردن اینبار باختم به قلبمو دلتنگی سفت یقه زندگیمو گرفت و باعث شد بهت زنگ بزنم و خب لکر نمیکردم با دیدن شمارم بهم زنگ بزنی ولی زدی ، زدیو از دلتنگیام گفتم زدیو از دلتنگیات گفتی زدیو دلم تا همین الان داره از ...
امیدوارم این دفعه بر خلاف همیشه این حسی که از دیشب بهم القا شده دروغ باشه، چون اگر راست باشه و باز بفهمم بهم دروغ گفته دکمه اش رو برای همیشه میزنم و یلدا میشه یه نقطه عطف تو زندگی جفتمون... ...
میفرمایند سیب را که بالا بندازی تا بیاد پایین هزار تا چرخ میخوره ... حکایت منه سال های قبل از خودم بیزار بودم امسال بدون هیچ اتفاق خاصی یواش یواش عاشق خودم شدم... حالا از دیدن جوشا و چاله هاشون رو صورتم نه تنها وحشت نمیکنم بلکه میایستم و شجاعانه تماشا میکنم حالا جز جز خودم و صورتمو و بدنمو و دستا ...
- نویسنده بودن را کی تعیین میکند؟ شما یا مخاطبهایی که داشتی؟ - یک جواب این است که من تعیین میکنم که نویسنده باشم. این یعنی هر کسی که دست به قلم یا دست به کیبورد میشود میتواند خودش را نویسنده بنامد. هر کسی که مینویسد نویسنده است. و خب از لحاظ گرامری هم اگر بخواهیم بهش فکر کنیم، گزاره درستی هست. ...
وقتی نوجوان بودم بیرون بردن آشغالها از خونه خیلی برام کار طاقتفرسایی بود و همیشه از زیرش در میرفتم. حضور توی مسجد بهخاطر مراسم ختم هم از همین کارهایی بود که نمیتونستم انجامش بدم. مکالمه با آدمهایی که ازم چندین سال بزرگتر بودن و اعضای درجهی اول خانوادهم نبودن که دیگه از همه سختتر بود. مامان ...
یک جمع پنج نفره، یه پیشنهاد یک نفر میرویم جایی به اسم آرش مال، یه لیوان چای بخوریم که خستگی از تنمان در برود. به منو نگاه میکنم. یک لیوان چای، هفتاد تومن. می آیم سرجایم توی صندلی مینشینم تا همسر سفارش بدهد، به پیشنهاد یک نفر دیگر، یک جور شیرینی را انتخاب میکند برای کنار چای. چیزی شبیه نون خامه ای ...
آنچه در زیر میخوانید، بخش دوم از مصاحبهی حسین پاینده با مجلهی داستان است. بخش نخست این گفتوگو پیشتر در این وبلاگ بازنشر شده بود. ۴. یعنی اعتقاد دارید نویسندگان ادبیات داستانی برای دستیابی به موفقیت حرفهای باید با نقد ادبی آشنا باشند؟ پاینده: نویسندهی عصر حاضر برای اینکه راوی قابلاعتمادی از و ...