از اینکه صبحانه امروزم موز و بلال بود،خودم هم تعجب کرده بودم.کاملا تصادفی و بدون هیچ برنامه خاصی یک بشقاب سبز رنگ با طرح آدم های اولیه و غارنشین را آورده بودم و موز یخ زده و بلال پخته را گذاشته بودم داخل آن و در حال صرف بهترین صبحانه عمرم بود.یهو پیراهنم توجه ام را جلب کردند که راه راه افقی بود و مع ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هر ازگاهی میرم تو خودم خیلی چیزهارو زیر رو می کنم. نمی دونم چرا اینقدررر گاهی جبهه می گیرم در اینکه بی قید و شرط فقط فقط خودم رو اولویت بذارم فقطططططططط چرا گاهی نمی تونم بگم همهههه به کنار دوست، آشنا، فامیل، وبلاگ، اینستا، و.. همه به کنار همهههه فقط خودم من الان قلبم برای خودم لک زده احساس می کنم م ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

غروب آخرین روز مرداد ، زیر درخت گردو و با صدای معین که میخوند: "سفر کردم که از یادم بری ، دیدم‌نمیشه" نسیم خنکی که از لابلای درختا میوزید، خبر از نفسهایِ آخر تابستان میداد... ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خاکستری عزیزم، امتحانات که کل تابستان ازشون می ترسیدم فرا رسیدن و حالا دارم یکی یکی امتحانات رو میدم. این روزها شوق خیال پردازی و ایده های جدید ازم گرفته شده حتی نمی خواستم برات بنویسم چون نوشتن هم بهم احساس عذاب وجدان درس نخوندن میده ولی چاره ای نداشتم چون مدت زیادی بود که برات ننوشته بودم. بگذریم، ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

از ایستگاه که رفت، باران گرفت . او زیر باران ایستاد، خیس شد، اما نرفت . عشق، فقط همین بود: منتظر ماندن بی‌هیچ امیدی . نسرین(مانا) خوش‌کیش/1404 ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

پیرزن توی صف نان افتاد . کسی بلندش نکرد، تا وقتی دختر بچه‌ای کیفش را برداشت . همه نگاه کردند. هیچ‌کس چیزی نگفت . نسرین(مانا) خوش‌کیش/1404 ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

توی یکی از پست های قبل احساس ناکافی بودن می کردم. واقعا هم همه چیز به هم پیچیده بوده بود. اعصابم به شدت خراب بود. چند روز که گذشت و آرام شدم نشستم با خودم فکر کردم و گفتم خب مشکل چیه؟ اولین مشکل این بود که من زیاد میخوابیدم! هر جور هم که میخواستم تقصیر دارو نندازم نمیشد. یعنی چرا میشد و مقاومت میکرد ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بسم الله +دیروز با همسر رفتیم بیرون خوب و خوش گذشت با آدم ها تعامل کریم +غر دونیم پر شده و باید بنویسمشون احتمالا صبر کنم بعد از ۲۴ ساعت اگر نتونستم حلش کنم برای همسر بازگو کنم. تجربه نشون داده هر وقت صبر کردم بعد حرف زدم نتیجه بهتری گرفتم. ما برای این زندگی تلاش کردیم‌ سر افکاری که نمیدونم کدوم منط ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

راستش هی آمدیم بنویسیم، دیدیم اتفاق خاصی نیفتاده، ننوشتیم. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

گاهی برای رهایی از حس های منفی که سراغم میاد، فکرایی به سرم میزنه که باورم نمیشه من دارم به این چیزا حتی فکر میکنم! دلم گاهی میخواد بد باشم! خیلی بد... میخوام نشون بدم میتونم! میتونم بچزونم! جوری که بسوزونم تا مغز استخون! افکارم برای رهایی از احساساتم دارن کم کم کنترلم میکنند بهم جهت میدن، حتی جهت م ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید