اوایل اسفند یک ساک بزرگ پلاستیکی را گذاشتم روی میز نهار خوری تا هر آنچه در این خانه اضافه است و تق است و لق است را اول بندازم داخل آن ساک و بعد که کاملا مطمئن شدم هیچ چیز به دردنخوری باقی نمانده است، ساک را ببندم و بگذارم توی سطل آشغال سر کوچه. امشب ساک پر شد در حالیکه من کل خانه را بازرسی نکرده ام ...
خداحافظی کاملا درماتیکی با اقای ح داشتم. این مدت آقای ح با تمام فاصله گرفتمون سعی میکرد ارتباط رو حفظ کنه. انگار میترسید تمومش کنه و من هم که مایل به این ارتباط بودم گیج شده بودم و دلم نمیخواست اونی که رابطه رو تموم میکنه من باشم. گذشت تا دیروز. بهش پیام دادم من یکسری حرف دارم باید با هم صحبت کنیم. ...
آخر روز وقتی همه سعیم و کردم و نشد، اشک تو چشمهام حلقه زد. بین مردم راه میرفتم و اشک ها آروم شکل میگرفتن و صورتم و خیس میکردن. به ماشین نزدیک که شدم گریم شکل هق هق به خودش گرفت. تمام راهو تا خونه گریه کردم. خیلی میترسم کم کاری از من باشه برا همین گاهی زیاد از حد تلاش میکنم. حسابی به خودم فشار آوردم ...
یکی از بزرگترین اشتباهات زندگیم اونجایی بود که پول جمع کرده بودم ماشین بخرم زمانی که پراید هفت هشت تومن بود اما مامان بابام گفتن نه ماشین همیشه میتونی بخری بیا بجاش یه چی دیگه بخر ، و البته که اونموقع جوون تر بودم و پر انرژی تر و نداشتن ماشین خیلی اذیتم نمیکرد ، الان مث سگ پشیمونم و میگم کااااش اونم ...
من میتونم یه روز رو بدون خوردن آب بگذرونم یا میتونم غذا نخورم ولی نمیتونم تهِ ظرف شکلاتی که برای کیک یخچالی درست کردم رو لیس نزنم وقتی انگشتای شکلاتیم رو با آب شستم و نتونستم بخورمشون ناراحت شدم:( این دقایق باقیمونده چرا اینقدر دیر میگذره.. دو سه روزی بود یادم رفته بود سبزه کاشتم و سری بهش نزده بودم ...
به این فلانی پیام دادم که هر وقت بودی پیام بده حرف بزنیم. پیام داد: هستم. بعد من نبودم ولی وقتی اومدم شروع کردم حرف زدن گفتم میاد دیگه. الان حدود سه چهار ساعته غیب شد: | حالا خب شایدم کار داره. البته که حرفایی که میخواستم بزنم واقعا جذاب نبود و تلخ بود. انتظاریی هم نداشتم. من که نمیخورمت. فقط یادبگ ...
به اطلاع علاقهمندان به مباحث نقد ادبی و ادبیات داستانی میرساند، حسین پاینده از هفتهی سوم فروردین ۱۴۰۴ دو کارگاه در این موضوعات برگزار خواهد کرد. ش رح محتوای این دو کارگاه را میتوانید در ادامه بخوانید. ۱. اطلاعیهی «کارگاه آشنایی با فرمالیسم در نقد ادبی» فرمالیسم آمریکایی (موسوم به «نقد نو») از د ...
پریروز بالاخره شالازیون رو دکتر دراورد. عملش واقعا چندشآور بود. از اون بیحسی که توی پلک تزریق میشد تا برگردوندن پلک، همهش حال بهم زن و دردناک بود. یه قسمتایی از درد زیاد دندونامو فشار میدادم بهم و دلم میخواست فقط تموم بشه این فرایند. تمام شد و این گلوله زشت هم از روی پلکم رفت. _ امسال هم سال پر ...
خدایا هیچوقت دنیارو انقدر خشن، نامهربون و زبر نمیدونستم، حقیقتا گاهی اوقات مثل الان روحم خراش میخوره، دلم محبت میخواد، مهربونی، اندازه سر سوزن حتی! نمیبینم، پیدا نمیکنم، پس کجاست؟! ایا اصلا هست؟! قلبم مچاله شده، مچاله مچاله، کاش یکی مثل اتو قلبمو صاف میکرد! کاش یه ذره محبت میدیدم! دلم میخواد خودخواه ...
معمولا ساعت کاریم که تموم میشه سعی میکنم تماس های کاری رو جواب ندم و مواظب باشم کار و زندگی شخصیم جدا بمونه. البته استرس و بعضی اعصاب خوردی ها میتونه تایم استراحتم رو نابود کنه. دیشب اما کاملا درگیر کار بودم. ۷۰ تماس با افراد متفاوت بعد از تایم کاری داشتم. حدود ۵ الی ۶ ساعت بعد از تموم شدن کارم همچن ...