خوانندگان و چک کنندگان این وبلاگ، نوروز به همه شما تبریک عرض می کنم. البته برای پایان فصل سرما عکس بهتری پیدا نکردم اما امیدوارم که این بهار با بارون های بهاری زیادی همراه باشه، چون من عاشق بارون هستم و از گرما متنفرم. می دونی سرما رو به هر بدبختی که هست میشه تحمل کرد اما گرما رو نه. یاد کنکور تیر م ...
از سر خاک برمی گشتیم و هیچ کداممان نمی دانستیم آن نایلون کوچک بسته بندی شده که یک خرما هم داخلش بود را چه کسی داده بود دست حلوا.کسی حال و حوصله پرسیدن هم نداشت.حلوا همه سعی اش را کرد که بسته را باز کند و وقتی نتوانست از بین من و مادرش و خواهرم که صندلی عقب نشسته بودیم،مادرم که صندبی جلو نشسته بود را ...
همنورد به معنی همراه و هم پوی است و نورد بُن ِاکنون از "نوردیدن" یا " نوشتن "به معنی راه سپاردن و راه پیمودن دو یا چند تن که با هم راهی را طی کنند » هم سفر. کلمه ای که در کوهنوردی معنایی عمیق تر از آنچه که هست برای ما دارد همسفرانی که همراه و هم قدم خود انتخاب می کنیم، هم کاسه، هم زبان و هم دل ما هس ...
برای تمام دوستان نزدیکم تبریک عید اختصاصی نوشتم، نمیدانم چه حسی میدهد ولی دوست داشتم آنچه را برایشان در دل آرزو دارم بنویسم، نه فقط بگویم عیدت مبارک. این جا هم میتوانم بگویم که امیدوارم بهار امسال، بهار کل زندگیتان باشد. من عاشق بهارم و بهار را برایتان آرزو میکنم. روزهای زندگیتان پر از شکفتن، رس ...
دیروز نوشتم که هورمونهایم بهم ریختهاند ولی انتظار نداشتم نیمه شب با حالت تهوع و درد شدید بیدار شوم. حتی لحظهای فکر کردم دارم میمیرم. هیچ وقت این قدر شدید روحی و جسمانی درگیر پریود نشده بودم. دو ماه است همهی سلولهایم سرویس میشوند. مشخص است یک چیزی درست نیست. حالات روحیم واقعا بد میشود با این ...
فاشیسم را معمولاً مفهومی مربوط به تاریخ سیاسی و ناظر بر ظهور رژیمهای خودکامه در آلمان، ایتالیا، اسپانیا، ژاین و چند کشور دیگر میدانیم که در اواخر دههی اول قرن بیستم زمینهساز جنگ جهانی دوم شدند. اما افزون بر این، فاشیسم میتواند در عادیترین رفتارهای روزمرهی افراد متبلور شود. از این منظر، رفتار ...
صبح وقتی چشمام باز کردم اولین چیزی که دیدم شکوفه های سفید درختا از قاب شیشه ی ماشین بود دیشب آخرین شیفت سال رو گذروندم و کمی بعد از اذان با بابا راهی خونه شدیم و قرار شد سال تحویل روستا باشیم ... روی سنگای بالای خونه مامانبزرگه که هنوز از سرمای دیشب خنک اند، زیر درخت بادومی که شکوفه هاش روم سایه اند ...
امشب واقعاً حالم خوب نیست. غم و اندوه زیادی بهم هجوم اورده و نمیدونم چه خاکی تو سرم بریزم. حس بدبختی، ناکامی و نارضایتی داره دهنمو سرویس میکنه. باز هم دلم میخواد خانم علیزاده بودم و نزدیک درخت. اول فکر میکردم دل تنگشم بعد دیدم نه. میدونید من دلتنگ الان اون آدم نیستم، چیزی که از دست رفته، رفته. به فر ...
بعضی وقت ها هست که ادم میشینه و چند سال اینده رو تصور میکنه. چندین سال پیش وقتی با خودم تصور میکردم بعد از ۱۹ سالگی چی میشه، تصور ذهنی من مه بود و غبار. هیچی نمیدیدم. اوایل فکر میکردم بی دلیله ولی به مراتب بهم ثابت شد هر چیزی که نتونم تصور شفاف هم ازش داشته باشم برام پوچ و بی معنیه. کوتاه و تلخه. کم ...
خاکستری عزیزم، امشب احساسات پیچیده در غم دارم. ناراحتم که ۴۰۳ خیلی زود تموم شد، اصلا ناراحتم که زمان اینقدر زود داره می گذره. درسته امسال سالی بود که به هدفم رسیدم ولی به فانتزی های توی ذهنم نرسیدم، نمی دونم چرا. شاید چون من هیچ وقت قرار نیست به یه فرد مستقل تبدیل بشم و لذت انجام دادن کارهای خودم رو ...