"به مادرانی که درد را به سکوت دعوت می کنند." دردی که درونت خانه کرده، قصهای بیپایان است که هیچ کس جز خودت نمیتواند آن را تعریف کند. هر روز با زخمی تازه بیدار میشوی و امیدی در دل داری که شاید روزی به پایان برسد. اما شاید درد هم بخشی از زندگیست، که به ما یاد میدهد چطور انسانتر باشیم. 🕊 نسرین ـ ...
سارا همیشه همانجاست. پشت تلفن، پشت پیام، پشت تمام قرارهای یکنفرهای که بهجای دو نفر میرفت . او بود که یادش میماند تولدها را، مناسبتها را، حال و احوال را. اگر کسی دلتنگ بود، سارا اولین نفر میفهمید. اما هیچوقت کسی نپرسید: " تو خوبی؟ " علی، برادرش، همیشه مشغول بود . نیکو، دوست صمیمیاش، فقط وق ...
📚 معرفی رمان «همه تماشا میکردند» ✍️ نوشتهی رضا نوروزی (عبدالهی) 🖋️ در حال انتشار برای نشر ایهام 🔹 وقتی خشونت، عادی میشود و سکوت، شریک جرم است... رمان «همه تماشا میکردند» یکی از جسورانهترین روایتهای سالهای اخیر در ادبیات اجتماعی ایران است. روایتی دربارهی جامعهای که در آن، مردم فقط تماشا میک ...
امروز صبح که بیدار شدم، احساس کردم دیشب تمام دنیا را روی کولم گذاشته بودم و با خودم حمل کردهام. چشمهایم را باز کردم و کمی فکر کردم دیدم نمیتوانم بیدار شوم پس برگشتم خوابیدم. حالا سرحالم، تمیز و زیبا. حمام رفتهام و جیگولی پیگولی شدهام. دیشب یکهو غم هجوم آورد. چند وقتی است غم نمیدانم از کجا یکه ...
بسم الله بعد از اینکه یه هفته کاری تموم شد و در آخرین روز کاری مغز من رو تیلت کردن هزار بار تو یه روز ناامید شدم و بعد امیدوار شدم از آموزش دادنشون و تا مرز جنون رفتم الان که کنارم نیستن دارم فیلماشون رو نگاه میکنم و به قند و نبات و عشق بودنشون فکر میکنم... ...
به نام خداوند کریم در راستای ایجاد تمدد فکری عمیق و انجام تمرینات روانشناسیم ، اومدم پارک نزدیک خونمون که کنار ورودی اتوبان قرار داره جایی کاملاً دنج و آرام و دوست داشتنی پر از درختان قشنگ مختلف🌳🌲🌿🌱 خیلی خیلی چسبید این تنهایی و آرامش و پاک نویس کردن دفترم که در اون جلسات مشاورهام رو مینویسم با خا ...
یک تئوری جدید مطرح شده است که نیکان ما خواب دومرحله ای داشته اند.یعنی حدود هشت تا دوازده شب می توابیده اند و دوازده به بعد یکی- دو ساعتی بیدار می ماندند و بعد دوباره می خوابیده اند تا طلوع آفتاب. این الگوی خواب بر اساس ادعای این دانشمندان تا حدود چند صد سال پیش هم رایج بوده است و الگوی خواب فعلی ما ...
دعوت شدن به عروسی دوستم بهترین خبری بود که میشد شنید واقعا واقعا واقعا به همچین چیزی نیاز داشتم من امشب خوشحااااالم :)) ... انگار همین دیروز بود تو اتاق ۱۰۹ با هم مینشستیم چایی میخوردیم حالا باید دونه دونه تو لباس عروس ببینمشون ، چه زود میگذره... پ.ن. معین پاشو بریم ترمه و اطلس بیاریم:) ...
سلام ؛ بعد از حدودا ۱۸ روز سخت امروزو عادی گذروندم... بعد فهمیدم چه قدر دلم برا همین الاف بودنا تنگ شده بود . این مدت خیلی سخت گذشت . تا اومدم رفرنس ها رو مرتب کنم تا اومدم مطلب جدید اضافه کنم مطالب قبلی که بد نوشته شده بود خوب بنویسم تا جدول بکشم و .... کلی وقت گرفت . خیلی خسته شدم . روز آخر نمیدون ...
میوه فروشی ها جوری پر شده از کلم های رنگی ، گل کلم ، هویج و بادمجون و... که دلم میخواست مثل این خانمای کد بانو که از هر انگشتشون یه هنر میریزه بلد بودم میخریدم و ترشی میریختم ولی خب بلد نیستم:) ...