وبلاگ های مورد علاقه خود را در زیر برایم کامنت کنید سپاس ...
زهرای بابا سلام شب شهادت حضرت فاطمه زهرا بود و آن شب اصلا حال خوشی نداشتم. بد جور دلم برای بی بی تنگ شده بود. دلم هوایش را کرده بود. همسایه هر سال 3 شب برای حضرت فاطمه در خانه اش مراسم می گیرد. آن شب رفتم و خواستم بعد سخنرانی پا بشم بیام بیرون. عموما حوصله حرفهای مداح ها و کش و قوسهای کلامی و ... را ...
شبی مثل امشب از زنده بودن خجالت میکشم. از زنده بودن و زندگی نکردن خجالت میکشم. آنها دیگر زنده نیستند، دیگر نمیتوانند زندگی کنند، و من بازماندهی ناخلف آنها، ادای زندگی را درمیآورم. با کتابها و فیلمها و لبخندها و بوسههایم. با کلمات توخالی و نتهای فالش. راست گفت که انسانیت به مرگ زنده است. م ...
روزی با شکم خالی به رژیم علیه رژیم خوردنو اینک آسودننخوردن و خوراندنو اینک بالیدنبه خودمبه اصالت آوار شدهی چیزهابه سر خمهای ترجیحیبه قدغنهای تنبیهیبه همه چیز فکر خواهم کردبه هیچکاک و بستنیچیزکیک و باقلوادوازده شبو مبارزهی نیروهای داخلی برای بقابا نیروهای داخلیِ بقابرای بقابقبق سگِ بقا ...
کار نیکو کردن از پر کردن است یا هر کس گفت وبلاگنویسی در این عصرِ رسانههای جدید و اینستاگرام و ... به درد نمیخوره، با پشتِ دست محکم بزنید تو دهنش :) (چقدر خشن!) قطعا اگر شما هم ثمرهی هشت سال نوشتن در وبلاگ به صورت مستمر و آهسته و پیوسته در قلم خودتون میدیدید و در مورد وبلاگ چرند میشنیدید، شاید هم ...
1.نهال برای اعتکاف امسال ثبت نام کرده.در حالی که مامان و باباش حتی یک بار هم تا حالا اعتکاف نرفتند! از شما چه پنهون من خودم آدمی هستم که از لحاظ اعتقادی لبه پرتگاهم.قبلا اینجوری نبودم ولی تو سالهای اخیر به این آدمی که الان هستم تبدیل شدم.تو سرم پر از سواله که برای خیلی هاش جوابی ندارم.منتها خیلی سخت ...
مهم ترین دستاوردی که در سال 2024 داشتم ، یک رویای جدید بود. 2 سالی میشد که دیگه هدف و رویایی توی زندگی نداشتم . یک زمانی میخواستم درآمدمو افزایش بدم ، یه زمانی میخواستم خودمو به پدرم ثابت کنم . یه زمانی خیلی چیزا میخواستم و بهشون رسیدم و این باعث شد که دیگه از لحاظ هدف و رویا خلع سلاح بشم. دنبال یه ...
۱۶. یه عده رسم دارن که موقع خواستگاری تا وقتی که نظرشون بهصورت قطعی مثبت نشده، شیرینی نمیبرن، یا شیرینیای که براشون آوردن رو باز نمیکنن. مثلاً ما خودمون برای آشنایی اولیه گل و شیرینی نمیبردیم، ولی اگه طرف رو واقعاً میخواستیم گل و شیرینی میبردیم. خونهمون هم اگه کسی میومد، چای و میوه میدادیم ...
ولی اصلا معلوم نیست بتونم جمله بالا رو بگم. ۶ روز پیش؛ مصطفی و دوستانش تصادف بدی کردند و مصطفی از همه بیشتر آسیب دید. گردنش و قفسه سینهاش ضرب دیدند و خدا خیلی رحم کرد که جدیتر از این نبود. دلم نمیخواد بهش فکر کنم... به اینکه ممکن بود الان دیگه پیش ما نبود و تمام زندگی، برای تک تک اعضای خانوادهمو ...
۱. بهواقع دلم برای وقتایی که پستام عنوان خاصتر و مشخصی داشتن یا بهصورت جمله و حاوی پیام بودن و اینجوری از هر وری دری نبودن تنگ شده. ۲. امتحانات نوبت اول از این هفته شروع شده و دیماه فقط مراقبت داریم و کلاس و تدریس تعطیله. خوشحالم از این بابت. این هفته یه دونه مراقبت داشتم که با یکی از همکارا جا ...