به دوستی به من کامنت خصوصی دادن اما متاسفانه امکان جواب دادن بهشون فعال نبود اگر این پستو میخونی باید بگم اگر جواب ندادم علتش این بوده :) ...
الان موقع رفتن تو نبود چرا مردا اینجورین؟ توقع دارن زنها همیشه خوشحال باشن بدون مشکل باشن نیازی نداشته باشن انگاری باید تو بهترین حالتشون تافت زده شن و تقدیم عاقا!!! شن!!! در غیر اینصورت باشه طرفشونو به حال خودشون رها میکنن میرن میگن هروقت اکی شدی بگو بیام!!! میخوام نیای وقتی تو درد و مشکلات من نیست ...
یکی از نکته های جالب مجلس روضه، حجم خنده ای است که از بعد تمام شدن آن و روشن شدن لامپ ها روی لب ها می نشیند... همه با هم خوش و بش میکنند، حال همدیگر را می پرسند و رفاقت های تازه را طرح می ریزند... کجا می توان این همه صمیمیت و دوستی یافت، غیر از مسجد؟ غیر از هیئت؟ ...
ادامه مطلب ...
جمع کردن از چیزی که فکر میکردم خیلی سختتر بودن. برگشتن از چیزی که فکر میکردم آسونتر بود. جا به جا شدن از یک نقطه به یک نقطه دیگه زیاد برام سخت نیست، البته فقط تا وقتی مبدا و مقصد مشخص باشه. توی ماشین نشستم. ساندویچ نیمخورده بغل پامه. به خودم دروغ میگم که بعدا بقیهش رو میخورم و به نوشتن اد ...
قسم به روز و یا هنگام ظهر آن ... قسم به شب و هنگام آرامش آن ... که پروردگارت هیچگاه رهایت نمیکند و تنهایت نمیگذارد... ***سوره ضحا*** ...
بسم الله الرحمن الرحیم درست بعد از نوشتن پست دیشب وقتی در لپ تاپ را بستم و هنوز روی صندلی نشسته بودم، حس مرموز و خوشایندی دوید زیر پوستم حس مرموز و خوشایندی دوید زیر پوستم حس مرموز و خوشایندی دوید زیر پوستم و همینطور هی می دویــــــد زیر پوستم هی روش تمرکز می کردم تا بلکه بفهمم از کجا آمده و چیست ...
اگر یک ویژگی مثبت در این شخصیت مزخرف من وجود داشته باشد، نام خانوادگی من است! آن را دوست دارم. طنینش را، خاص بودنش را، ترکیب قشنگش را. امشب که داشتم پیاده روی می کردم، به شبی فکر کردم که مادربزرگم همه ی ما را برای افطاری در خانه اش جمع کرده بود. من بودم و کلّی دخترعمو و پسرعمو که هر کدام نماینده ای ...
در حال جمع بندی امسال هستم و احساس میکنم که سال به شدت بدی بود. واقعا میتونست بهتر باشه اما یک سری چیزا دست آدم نیست دیگه. خصوصا فصل پاییز. وای خدایا هنوز هم یادم میفته فصل پاییز مثل یک جهنم بود برام. هر روزش. هر ساعتش. هر دقیقهاش. چجوری گذروندمش؟ وقتی با خودم میگم که عمرم سر یک همچین مسائل الک ...
زودتر از اون چیزی که من فکرش رو میکردم سرش به سنگ خورد، زودتر از اون چیزی که فکرش رو میکردم روزگار برای هزارمین بار دهنش رو سرویس کرد... اما این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست... حالا حالاها باید پس بدی... من میشینم و تماشا میکنم... تقلا کردنت رو... نمیبخشم... ...