یکشنبه و دوشنبهٔ هفتهٔ پیش مدارس تهران بهعلت آلودگی هوا مجازی شد. یکشنبه و دوشنبه مدرسه نمیرم و فرقی به حالم نکرد، ولی خوشحال شدم که جلسهٔ یکشنبهم با استاد مشاورم کنسل (لغو) شد. اگر جلسهٔ دوشنبهم با استاد راهنمام هم کنسل میشد خوشحالتر میشدم، ولی نشد. سهشنبه با اینکه هوا بسیار آلوده بود تعطیل ...
یه چیز جالب اینه که کلا همهچیز سادهتر از چیزیه که آدم توی ذهنش تصور میکنه. دارم مینویسم چون امروز دو بار این خورده توی صورتم. داشتم در مورد یه رفتاری که بعضی وقتها ناخودآگاه نشون میدم توی یوتیوب سرچ میکردم امروز، و تقریبا امیدی هم نداشتم که به چیز خاصی برسم. سرچ گشتم و گس وات؟ ریخته بود کف ی ...
وقتی یه آهنگ رو روی تکرار گوش می کنی در نهایت دو تا نتیجه داره. یا حالت ازش بهم میخوره، یا انقدر درونش غرق میشی که فکر رفتن به آهنگ بعدی غیرقابل تصوره. هر آهنگی بعدش بخوای گوش کنی یا خیلی گوش خراشه، یا زیادی آروم. حتی از بین آهنگهای همون خواننده هم اگه بگردی نمیتونی آهنگی با همون تن و صدا و متن پیدا ...
زهرای بابا سلام از عمه شنیدم یکی از دوستان عمو با رفتنش خیلی دلگیر شده بود طوری که فشار روی سینه اش احساس می کرد و خانمش از حال روحیش نگران شده بود. یکشب خواب عمو را می بیند که با ماشین جلو تعمیرگاهش می آید و بوق می زند. دوست عمو بیرون می آید و می پرسد مگر شما نمرده ای؟ عمو هم در جوابش می گوید: اینج ...
این بار که عین هر بار گاو شیرده را تا بلندترین نقطه شهر بیهوش به دو به دوش به دشواری بالا کشیدم، در اوج، وقتی که سست و تمکین کرده به فکر بازگشتن بودم، گاو شلتاق انداخت. ماغ کشید. ماغ گاو نجاتم داد. از خواب چند ساله بیدارم کرد. من ترشح روح سرخوشی زندگی را حس کردم. امروز ساعت هفت، از غار تنهایی، تنه ...
اینجا و اونجا میخونم که بله؛ نوشتن روی کاغذ اثرات فلان و بهمان داره. اما کی تعیین میکنه؟ دیشب بعد از چند روز فاصله دوباره شروع کردم توی دفترم بنویسم و به جای اینکه آرومتر بشم، اعصابم از اینکه دستم زود درد گرفت و هر خط داشت خرچنگقورباغهتر از قبل میشد خورد شد. پس هر جور و هر جا که عشقم بکشه مین ...
زندگی ، لایف استایل و روتین خوب بنظر من یه چیزی توی مایه های زندگی آیسان اسلامیه.. اما امروز به یک نتیجه رسیدم که چرا آیسان اسلامی ، تونست اینقدر با نظم شخصی و مرتب به عهدش پایبند باشه و زندگیش روی روتین باشه... من همیشه سعی داشتم زندگیم رو بک تو بک برنامه ریزی کنم و به خودم فضای خالی ندم . اما به ا ...
چهار سال و اندی پیش، وقتی اینجا رو ترک کردم، فکر میکردم که حداقل به بعضی از رازهای خودم پی بردم و کشفشون کردم. اما حالا بعد این مدت، متوجه شدم که هنوز خیلی چیزها درباره خودم نمیدونم. انگار یه کسی توی من هست که همیشه یک قدم جلوتر از منه و هیچوقت کاملاً نمیشه بهش رسید. این چهار سال پر بود از کشفه ...
امروز پنجشنبه، تا غروب ذوق این رو داشتم که میتینگ تموم بشه بیام خونه لباسام که امروز رسیدن رو بپوشم و شب بافتنی ببافم. هفت غروب رسیدم خونه، شام خوردم و تا اینجا خوب بود همه چی. نشستم بافتنی ببافم هی خراب شد و هی دستم درد گرفت. بعد از اخرین باری که گردنم عود کرد (دو هفته پیش)، دست هام به شدت ناتوان ش ...
بعد از دو ماه دارم مینویسم. هی هر بار باز میکنم اینجا رو، اما نوشتنم نمیاد. اتفاقات زیادی افتاده، اکثرا خوب. تنها کاری که نتونستم بکنم گرفتن گواهینامه بود که خیلی خودمو بابتش سرزنش میکنم. این مدت تعداد سایتیشن م به ۱۱۰ تا رسید (هرچند واقعا فکر میکنم بعد از این برام مهم نباشه دیگه بیشتر بشه) جایزه گر ...