دو هفته پیش با علائم گلودرد و آبریزش بینی، کرونا گرفتم و یک هفته ای خونه موندم. خانوادگی به کرونا مبتلا شدیم. خوب شدم و شنبه ی همین هفته رفتم سرکار. اما پدر و مادرم و خواهرم دوباره با علائمی که اول داشتن درگیر شدن! شنبه رفتم سرکار و تا دوشنبه خوب بودم. آخرای شب یه احساس گلودردی دوباره اومد سراغم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

    دیروز رفته بودم ماموریت ایرانخودرو که یه سری از دستگاه هاشون رو یکم تغییرات روشون انجام بدیم.  برای اینکه یه سری اطلاعات بگیرم در مورد دستگاهه، با یکی از پرسنلشون رفتیم دفتر مسئول مربوطه! دو تا صندلی کنارش بود و به ما تعارف کرد بشینیم و صحبت کنیم. نشستیم و من شروع کردم به سوال کردن که ناخداگاه د ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

       پیرو پست قبل عارضم که، خداروشکر کلا قضیه منتفی شد و این سری واقعا احساس خوبی داشتم از این تموم شدنه! اصن احساس سبکی پیدا کردم و متوجه شدم که واقعا برای هم نیستیم ما انگار! اینستاگرام، اکانت تلگرام، شماره هاش ، کلا هرچی بود رو پاک کردم ... مسخره کرده بود ما رو -___- اگه شد میام مینویسم که چی ش ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

"بدبختانه ساعت درس فرا می‌رسد. آه! چه تغییرات بدی در کودک ایجاد می‌شود. فوراً چشمش تار می‌شود، نشاط او از بین می‌رود. ای شادی خداحافظ، ای بازی‌های قشنگ خداحافظ. یک معلم موقر و زمخت می‌آید دست او را می‌گیرد و سرکلاس درس می‌نشاند. به کتاب‌هایش نگاه کنید. چه ابزار حزن‌آوری هستند برای این سن! طفلک به نا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دعوت شده توسط جنابِ رفیق نیمه راه (: 1. چی شد که به دنیای وبلاگ ها اومدی؟! اولین باری که اسم وبلاگ به گوشم خورد اول دبیرستان بودم. بعد از صف صبحگاهی، دوستم بهم گفت "میای تو مسابقه ی وبلاگ نویسی شرکت کنیم؟" گفتم "وبلاگ چیه دیگه؟" (در این حد پرت بودم از این قضیه :دی ... حالا که صحبت از پرت بودن من شده ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

چشمام رو که باز کردم دیدم تو یه مکانیَم شبیهِ بیمارستان! هیچ کس نبود... آروم آروم بلند شدم از روی تخت و راه افتادم سمت راهرو... جداً هیچ کس نبود! ولی چرا؟ چه اتفاقی افتاده بود؟ من این‌جا چی‌کار می‌کردم؟ ادامه مطلب ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

به نام حبیبِ محبوب هر چیزی با کیفیتش خوب است؛ کیفیت هم برمی گردد به ذات و بن! بنیه که خوب باشد، دیگر چه فرقی می کند مابقی جوانب چه دخل و تصرفی دارند؟! عشق هم مستثنی نیست، باید مرغوب باشد! زیر و زِبَرِ زندگی را که شخم بزنی، می فهمی که دانه ی عشق غالباً یک بار جوانه می زند و به سبب همین، این که این جو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

ای کاش یه برنامه مثل گودریدز بود به اسم گودواچز؛ برای فیلم ها. از همین رو، لیست فیلم هایی رو که فعلاً یادم اومده دیدم، نوشتم... می خوام ببینم لحظه هام رو تا حالا تو چند تا دنیای دیگه زندگی کردم (: میتونید پیشنهادات فیلمتون رو هم برام بنویسید ^^ ادامه مطلب ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

"در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش" دیشب به جهانِ هستی وارد شدم. "دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش" هر کسی یا مشغولِ خودش بود یا گهگاهی هم می‌خواست خبری از اسرار بگیره! "ناگه یک کوزه برآورد خروش" ناگهان یکی به خودش اومد و هُشیار شد: "کو کوزه‌خر و کوزه‌گر و کوزه‌فروش!" که کجاست اونی که من رو شکل داده و اونی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

چه خوبه که هنوز دوستانی هستند که وقتی به یادشونم، اون‌ها هم به یادم هستند... ممنونم از پری نازنین که من رو به این بازی وبلاگی دعوت کرد و ممنونم از آقاگل که این بازی رو بنیان نهاد تا چنین بدانم که در یادها مانده‌ام ((: و خب من این نامه رو قبلاً نوشته بودم که در وبلاگ آقای نئوتد منتشر شده بود اما در و ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید